روز میلاد توست و تو روشنی به ما هدیه می دهی
و ما با دستانی پر از روشنی، از این حُسن بازمی گردیم؛
با دل هایی که در حوضچه چشمانمان
با آب دیده تطهیر شده است.
روز میلاد تو هر روز در ما تکرار می شود،
ای تکرار روشنی در روح و روان ما!
مثل بهار، ناگهان می رسی همه پنجره ها را
به آغوش باغچه ها می کشانی.
با آمدنت، بهار بر شانه ابرها می ایستد
و همه درختان گمشده را فریاد می زند.
وقتی از تو می نویسم، کلمات می خواهند
از خوشحالی بال در بیاورند.
تو که متولد شدی، خاک، خشکسالی را
فراموش کرد و همه شعرها شکوفه دادند.
تو که آمدی، آسمان در حاشیه امن لبخندهای تو به باران نشست
و صدایت را همه رودخانه ها آواز کردند
تا در گوش همه درختان بخوانند.
تو که آمدی، همه ترانه ها عاشقانه شدند
و شعرها از لبخند شروع شدند.
تو که لبخند زدی همه آیینه ها شکوفه دادند
و خاک درخت شد و شعله ها باران رحمت.
میلادت مبارک