گفتم غمم فزون است
گفتا زمن چه آید؟
گفتم ترحمی کن
گفتا زمن نیاید
گفتم خراب و مستم پیمانه ده به دستم
گفتا ز دست ساقی این کار بر نیاید
گفتم فلک نهاده بار غمی به جانم
گفتا تو صبر بگزین تا قصه ات سر آید
سید سعید مرادیان(سعید شافق)
❤ |
گفتم غمم فزون است
گفتا زمن چه آید؟
گفتم ترحمی کن
گفتا زمن نیاید
گفتم خراب و مستم پیمانه ده به دستم
گفتا ز دست ساقی این کار بر نیاید
گفتم فلک نهاده بار غمی به جانم
گفتا تو صبر بگزین تا قصه ات سر آید
سید سعید مرادیان(سعید شافق)
مدير اجرايي (12-07-2012), عهد آسمانى (28-10-2010)
موضوعات تصادفی این انجمن:
❤ |
آتش عشق
کیست کاشفته آن زلف چلیپا نشود دیده ای نیست که بیند تو و شیدا نشود ناز کن ناز، که دل ها همه در بند تو اند گر کشی پرده ز رخ کیست که رسوا نشود آتش عشق بیفزا، غم دل، افزون کن این دل غمزده نتوان که غم افزا نشود چاره ای نیست به جز سوختن از آتش عشق آتشی ده که بیفتد به دل و پا نشود ذره ای نیست که از لطف، تو هامون نبود قطره ای نیست که از مهر تو دریا نشود سر به خاک سر کوی تو نهد جان،ای دوست جان چه باشد که فدای رخ زیبا نشود
از دیوان امام خمینی(ره)
مدير اجرايي (12-07-2012)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)