اما چرا خداوند می تواند نقش معناداری زندگی انسان را به عهده بگیرد؟
مطابق آموزه های دینی، خداوند کامل علی الاطلاق است؛ یعنی دانا و توانای مطلق است. از هر عیب و نقصی مبرّاست. همه به او نیازمند و او بی نیاز از همه است. در مقابل، انسان موجودی است که با برخورداری از برخی صفات الهی، مثل علم، اراده، اختیار و ...،
بطور ناقص، در پی کمال است. انسان موجودی است دارای استعداد فراوان که با کارهای اختیاری خود می تواند استعدادهای خود را در بعد انسانیت شکوفا کرده و به منصه ظهور برساند و بالفعل دارای کمالاتی شود که نداشته است. انسان بالفطره خواهان چنین کمالات انسانی است. به دلیل فطرت کمال جوی انسان، تنها در صورتی او می تواند به زندگی خود معنا ببخشد که اهداف الهی را به عنوان اهداف زندگی خود برگزیند. بسیاری از فیلسوفان دین و متکلمین جدید معتقدند ربط و نسبت با خداوند، شرط لازم و کافى براى این است که زندگى شخص معنادار باشد. از دیدگاه این عده، خود همین ربط و نسبت معنادارى است و معنا در زندگى ما از راه تحقّق بخشیدن به هدفى که خداوند براى آدمى مقرّر کرده است، حاصل مى آید. بنابراین، یک زندگى بدان اندازه که به تحقّق هدف الهى [از خلقت آدمى] مدد مى رساند، معنادار است.
سوال: با توجه به مطالب ارائه شده در این مقاله کوتاه، با کدامیک از گزاره های زیر موافق هستید؟
أ. زندگی بدون وجود خداوند بیمعناست.
ب. زندگی بدون وجود خداوند هم می تواند معنادار باشد.
منابع:
1. والتر. تی. استیس، در بیمعنایی معنا هست، ترجمه: اعظم پویا، نقدونظر، سال هشتم، شماره 1و2.
2. سوزان ولف، معنای زندگی، ترجمه: محمد علی عبداللهی، نقدونظر، سال هشتم، شماره 1و2.
3. تدیوس متز، "آیا هدف خداوند می تواند سرچشمه معنای زندگی باشد؟" مترجم؛ سعیدی مهر، شماره30-29.
4. سلیمانی امیری، عسگری، خدا و معنای زندگی، نقد و نظر، شماره 32-31.
5. لوک فری، انسان و خدا یا معنای زندگی، مترجم؛ عرفان ثابتی، انتشارات ققنوس، 1386.