صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 24

موضوع: بي سر وسامان تو ام يا حسين ( اشعار محمد رضا اغاسي)

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,729
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,865
    مورد تشکر
    7,628 در 2,117
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض بي سر وسامان تو ام يا حسين ( اشعار محمد رضا اغاسي)






    بي سرو سامان تو ام يا حسين

    زهره منظومه زهرا حسين
    كشته ي افتاده به صحرا حسين
    دست صبا زلف تورا شانه كرد
    بر سر ني خنده مستانه كرد
    كيست لب خشك ترك خورده ات
    چشمه اي از زخم نمك خورده ات
    روشني خلوت شبهاي من
    بوسه بزن بر تب لبهاي من
    تازغم غربت تو تب كنم
    ياد پريشاني زينب كنم
    آه از آن لحظه كه بر سينه ات
    بوسه نشاندند لب تيرها
    آه از آن لحظه كه بر پيكرت
    زخم كشيدند به شمشيرها
    آه از آن لحظه كه اصغر شكفت
    در هدف چشم كمانگيرها
    آه از آن لحظه كه سجاد شد
    هم نفس ناله زنجيرها
    قم به حج رفته به حج رفته اند
    بي تو در اين واديه كج رفته اند
    كعبه تويي كعبه بجز سنگ نيست
    آينه اي مثل تو بيرنگ نيست
    آينه رهگزر صوفيان
    سنگ نصيب گذر كوفيان
    كوفه دم از مهر و وفا ميزدند
    شام تورا سنگ جفا ميزدند
    كوفه اگر آينه ات را شكست
    شام از اين واعقه طرفي نبست
    كوفه اگر تيغ وتبرزين شود
    شام اگر يكسره آذين شود
    مرگ اگر اسب مرا زين كند
    خون مرا تيغ تو تضمين كند
    آتش پرديس نبرد مرا
    تيغ اجل نيز نبرد مرا
    بي سر و سامان توام يا حسين
    دست به دامان توام يا حسين
    جان علي سلسله بندم نكن
    گردم از خاك بلندم نكن
    عاقبت اين عشق هلاكم كند
    در گذر كوي تو خاكم كند
    تربت تو بوي خدا ميدهد
    بوي حضور شهدا ميدهد
    ساقي لب تشنه لبي باز كن
    سفره نان و رطبي باز كن
    شمعه از درد دلت باز گو
    نكته اي از نقطه آغاز گو
    قوم به حج رفته چو باز آمدند
    بر سر نعشت به نماز آمدند
    قوم به حج رفته تورا كشته اند
    پنجه به خوناب تو آوشته اند
    سامريان شعبده بازي كنند
    نفي رسولان حجازي كنند
    مشعر حق عظم منا كرده اي
    كعبه شش گوشه بنا كرده اي
    تير تنت را به مصاف آمد است
    تير سرت را به طواف آمد است
    كيست شفا بخش دل ريش ما
    مرحم زخم و غم و تشويش ما
    كيست بجز ياد دل روي تو
    سجده به محراب دو ابروي تو
    بر سر ني زلف رها كرده اي
    با جگر شيعه چه ها كرده اي
    باز كه هنگامه بر انگيختي
    بر جگر شيعه نمك ريختي
    كو كفني تا كه بپوشم تنت
    تا گيرم دامنه دامنت
    حج تو هر چند كه تخير داشت
    لاكن هفتاد و دو تكبير داشت
    آري هفتاد و دو لبيك گو
    عظم وضو كرده به خون گلو
    اينان هفتاد دو قربانييند
    كه از اسر باده تو فانييند
    هم نفسان حج حسيني كنيد
    پيروي از راه خميني كنيد
    حج حسيني سفري سرخ بود
    احرامش بال وپري سرخ بود
    حج حسيني سفر كربلاست
    نيت آن قربت رنج و بلاست
    امضاء

  2. تشكرها 3


  3.  

  4. Top | #2

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,729
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,865
    مورد تشکر
    7,628 در 2,117
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : بي سر وسامان تو ام يا حسين ( اشعار محمد رضا اغاسي)

    لبخند رضايت علي سبز
    از ذکر علی مدد گرفتیم
    آن چیز که میشود گرفتیم
    در بوته ی آزمایش عشق
    از نمره ی بیست صد گرفتیم
    دیدیم که رایت علی سبز
    معجون هدایت علی سبز
    درچمبر آسمان آبی
    خورشید ولایت علی سبز
    از باده ی حق سیاه مستیم
    اما زحمایت علی سبز
    شیرین شکایت علی زرد
    فرهاد حکایت علی سبز
    دستار شهادت علی سرخ
    لبخند رضایت علی سبز
    در نامه ی ما سیاه رویان
    امضای عنایت علی سبز
    یا علی در بند دنیا نیستم
    بنده ی لبخند دنیا نیستم
    بنده ی آنم که لطفش دائم است
    با من و بی من به ذاتش قائم است
    دائم الوصلیم اما بی خبر
    در پی اصلیم اما بی خبر
    گفت پیغمبر که ادخال سرور
    فی قلوب المومنین اما به نور
    نور یعنی اتشار روشنی
    تا بساط ظلم را بر هم زنی
    هر که از سر سرور آگاه شد
    عشقبازان را چراغ راه شد
    جاده ی حیرت بسی پرپیچ بود
    لطف ساقی بود وباقی هیچ بود
    مکه زیر سایه ی خناس بود
    شیعه در بند بر العباس بود
    حضرت صادق اگر ساقی نبود ی
    ک نشان از شیعگی باقی نبود
    فقه شمشیر امام صادق است
    هر که بی شمشیر شد نالایق است
    وای وی زقاب و قرب و های و هو
    می دهد بر اهل تقوا آبرو
    گر چه تعلیمات مردم واجب است
    تزکیه قبل از تعلم واجب است
    تربیت یعنی که خود را ساختن
    بعد از آن بر دیگران پرداختن
    یک مسلمان آن زمان کامل شود
    که علوم وحی را عامل شود
    نص قرآن مبین جز وحی نیست
    آیه ای خالی زامر و نهی نیست
    با چراغ وحی بنگر راه را
    تا ببینی هر قدم الله را
    گر مسلمانی سر تسلیم کو
    سجده ای هم سنگ ابراهیم کو
    ساقی سرمست ما دیوانه نیست
    سرگذشت انبیاء افسانه نیست
    آنچه در دستور کار انبیاست
    جنگ با مکر و فریب اغنیاست
    چیست در انجیل و تورات و زبور
    آیه های نور و تسلیم وحضور
    جمله ی ادیان زیک دین بیش نیست
    جز الوهیت رهی در پیش نیست
    خانقاه و مسجد ودیر و کنشت
    هر که را دیدم به دل بت می سرشت
    لیک در بتخانه دیدم بی عدد
    هر صنم سرگرم ذکر یا صمد
    یا صمد یعنی که ما را بشکنید
    پیکر ما را در آتش افکنید
    گر سبک گردیم در آتش چو دود
    میتوان تا مبداء خود پر گشود
    ای خدا ای مبداء و میعاد ما
    دست بگشا بهر استمداد ما
    ما اسیر دست قومی جاهلیم
    گر چه از چوبیم و از سنگ وگلیم
    ای هزاران شعله در تیغت نهان
    خیز و ما را از منیت وا رهان
    ای خدا ای مرجع کل امور
    باز گردان ده شبم درتور نور
    در شب اول وضو از خون کنم
    خبس را از جان خود بیرون کنم
    سر دهم تکبیر تکبیر جنون
    گویمت انا علیک الراجعون
    خانه ات آباد ویرانم مکن
    عاقبت از گوشه گیرانم مکن
    بنگر یک دم فراموشم کنی
    از بیان صدق خاموشم کنی
    ما قلمهاییم دردست ولی
    کز لب ما میچکد ذکر علی
    ذکر مولایم علی اعجاز کرد
    عقده ها را از زبانم باز کرد
    نام او سر حلقه ی ذکر من است
    کز فروغ او زبانم روشن است
    گر نباشد جذبه روشن نیستم
    این که غوغا میکند من نیستم
    من چو مجنونم که در لیلای خود
    نیستم در هستی مولای خود
    ذکر حق دل را تسلا می دهد
    آه مجنون بوی لیلا می دهد
    جان مجنون قصد لیلایی مکن
    جان یوسف را زلیخایی مکن
    امضاء

  5. تشكرها 3


  6. Top | #3

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,729
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,865
    مورد تشکر
    7,628 در 2,117
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : بي سر وسامان تو ام يا حسين ( اشعار محمد رضا اغاسي)




    مثنوي شيعه

    ساقی امشب باده از بالا بریز



    باده از خم خانه مولا بریز



    باده ای بی رنگ و آتش گون بده



    زان که دوشم داده ای افزون بده



    ای انیس خلوت شبهای من



    می چکد نام تو از لب های من



    محو کن در باده ات جام مرا



    کربلایی کن سرانجام مرا



    یا علی درویش و صوفی نیستم



    راست می گویم که کوفی نیستم



    نیک می دانم که جز دندان تو



    هیچ دندان لب نزد بر نان جو



    یا علی لعل عقیقی جز تو نیست



    هیچ درویشی حکیمی جز تو نیست



    لنگ لنگان طریقت را ببین



    مردم دور از حقیقت را ببین



    مست مینای ولایت نیستند



    سرخوش از شهد ولایت نیستند



    خیل درویشان دکان آراستند



    کام خود را تحت نامت خواستند



    خلق را در اشتباه انداختند



    یوسف ما را به چاه انداختند



    کیستند اینان رفیق نیمه راه



    وقت جان بازی به کنج خانقاه



    فصل جنگ آمد تما شا گر شدند



    صلح آمد لاله ی پرپر شدند



    دل به کشکول و تبر زین بسته اند



    بهر قتلت تیغ زرین بسته اند



    موج ها از بس تلاطم کرده اند



    راه اقیانوس را گم کرده اند



    موجها را می شناسی مو به مو



    شرحی از زلف پریشانت بگو



    بازکن دیباچه توحید را



    تا بجوید ذره ای خورشید را



    یا علی بار دگر اعجاز کن



    مشتهای کوفیان را باز کن



    باز کن چشمان نازآلوده را



    بنگر این چشم نیاز آلوده را



    باز گو شعب ابی طالب کجاست



    آن بیابان عطش غالب کجاست



    تا ز جور پیروان بوالحکم



    سنگ طاقت زا ببندم بر شکم



    تشنگی در ساغرم لب ریز شد



    زخم تنهایی فساد انگیز شد



    آتشی افکند بر جان و تنم



    کین چنین بر آب و آتش می زنم



    تاول ناسور را مرحم کجاست



    مرحم زخم بنی آدم کجاست



    مرحم ما جز تولای تو نیست



    یوسفی اما زلیخای تو کیست



    شاهد اقبال در آغوش کیست



    کیسه نان و رطب بر دوش کیست



    کیست آن کس کز علی یادی کند



    بر یتیمان من امدادی کند



    دست گیرد کودکان شهر را



    گرم سازد خانه های سرد را



    ای جوان مردان جوان مردی چه شد



    شیوه رندی و شب گردی چه شد



    شیعگی تنها نماز و روزه نیست



    آب تنها در میان کوزه نیست



    کوزه را پر کن ز آب معرفت



    تا در او جوشد شراب معرفت



    حرف حق را ازمحقق گوش کن



    وز لب قرآن ناطق گوش کن



    گوش کن آواز راز شاه را



    صوت اوصیکم به تقو الله را



    بعد از او بشنو و از نو امرکم



    تا شوی آگاه بر اسرار خم



    خم تو را سر شار مستی می کند



    بی نیاز از هر چه هستی می کند



    هر چه هستی جان مولا مرد باش



    گر قلندر نیستی شب گرد باش



    سیر کن در کوچه های بی کسی



    دور کن از بی کسان دل واپسی



    ای خروس بی محل آواز کن



    چشم خود بر بند و بالی باز کن



    شد زمین لبریز مسکین و یتیم



    ما گرفتار کدامین هیئتیم



    با یتیمان چاره لا تقحر بود



    پاسخ سائل و لا تنهر بود



    دست بردار از تکبر و ز خطا



    امضاء

  7. تشكرها 2


  8. Top | #4

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,729
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,865
    مورد تشکر
    7,628 در 2,117
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : بي سر وسامان تو ام يا حسين ( اشعار محمد رضا اغاسي)






    مثنوي شيعه
    شیعه یعنی جود و انفاق و عطا



    باده ی مما رزقناهم بنوش



    ینفقون بنیوش و در انفاق کوش



    هم بنوشان زین سبو



    لم تناول بر حتا تم حقولهم بنوش و



    یا علی امروز تنها مانده ایم



    در هجوم اهرمن ها مانده ایم



    یا علی شام غریبان را ببین



    مردم سر در گریبان را ببین



    گردش گردونه را بر هم بزن



    زخم های کهنه را مر حم بزن



    مشک ها در راه سنگین می روند



    اشک ها از دیده رنگین می روند



    مشکها ی خسته را بر دوش گیر



    ا شکها را گرم در آغوش گیر



    حیدرا یک جلوه محتاج توام



    دار بر پا کن که حلاج توام



    جلوه ای کن تا که موسایی کنم



    یا به رقص آیم مسیحایی کنم



    یک دوگام از خویشتن بیرون زنم



    گام دیگر بر سر گردون زنم



    گام بردارم ولی با یاد تو



    سر نهم بر دامن اولاد تو



    شیعه یعنی شرح منظوم طلب



    از حجاز و کوفه تا شام وطلب



    شیعه یعنی یک بیابان بی کسی



    غربت صد ساله بی دلواپسی



    شیعه یعنی صد بیابان جستجو



    شیعه یعنی هجرت از من تا به او



    شیعه یعنی دست بیعت با غدیر



    بارش ابر کرامت بر کویر



    شیعه یعنی عدل و احسان و وقار



    شیعه یعنی انحنای ذوالفقار



    از عدالت گر تو می خواهی دلیل



    یاد کن از آتش و دست عقیل



    جان مولا حرف حق را گوش کن



    شمع بیت المال را خاموش کن



    این تجمل ها که بر خوان شماست



    زنگ مرگ و قاتل جان شماست



    می سزد کز خشم حق پروا کنیم



    در مسیر چشم حق پروا کنیم



    این دو روز عمر مولایی شویم



    مرغ اما مرغ دریایی شویم



    مرغ دریای به دریا می رود



    موج بر خیزد به بالا می رود



    آسمان را نور باران می کند



    خاک را غرق بهاران می کند



    لیک مرغ خانگی در خانه است



    روز و شب در بند مشتی دانه است



    تا به کی در بند آب و دانه اید



    غافل از قصاب صاحب خانه اید



    شیعه یعنی وعده ای با نان جو



    کشت صد آیینه تا فصل درو



    شیعه یعنی قسمت یک کاسه شیر



    بین نان خشک خود با یک اسیر



    چیست حاصل زین همه سیر و سلوک



    تاب و تاول چهره و چین وچروک



    سالها صورت ز صورت با ختیم



    تا ز صورت ها کدورت یافتیم



    یک نظر بر قامتی رعنا نبود



    یک رسوخ از لفظ بر معنا نبود



    گر چه قرآن را مرتب خوانده ایم



    از قلم نقش مرکب خوانده ایم



    سوره ها خواندیم بی وقف و سکون



    کس نشد واقف به سر یسرون



    سر حق مستور مانده در کتاب



    عالمان علم صورت در حجاب



    ای برادر عالمان بی عمل



    همچو زنبورند لاکن بی عسل



    علمها مصروف هیچ و پوچ شد



    جان من برخیز وقت کوچ شد



    از نفوذ نفس خود امداد گیر



    سیر معنا را ز مجنون یاد گیر



    ای خوش آن جهلی که لیلایی شویم



    هر نفس لا گوی الایی شویم



    تا به کی در لفظ مانی همچو من



    سیر معنا کن چو هفتاد و دوتن



    همچو یحیا گر نهی سر در طبس



    می شود عریان به چشمت سر حق



    شیعه یعنی عشق بازی با خدا



    یک نیستان تک نوازی با خدا



    شیعه یعنی هفت خطی در جنون



    شیعه طوفان می کند در کا کنون



    شیعه یعنی تندر آتش فروز



    شیعه یعنی زاهد شب شیر روز



    شیعه یعنی شیر یعنی شیرمرد



    شیعه یعنی تیغ عریان در نبرد



    شیعه یعنی تیغ تیغ مو شکاف



    شیعه یعنی ذوالفقار بی غلاف



    شیعه یعنی سابققون السابقون



    شیعه یعنی یک تپش عصیان و خون



    شیعه باید آب ها را گل کند



    خط سوم را به خون کامل کند



    خط سوم خط سرخ اولیاست



    کربلا بارز ترین منظور ماست



    شیعه یعنی بازتاب آسمان



    بر سر نی جلوه رنگین کمان



    از لب نی بشنوم صوت تو را



    صوت انی لا اری الموت تو را



    یا حسین ، پرچم زلفت رها در باد شد



    واز شمیمش کربلا ایجادشد



    آنچه شرح حال خویشان تو بود



    تاب گیسوی پریشان تو بود



    می سزد نی نکته پردازی کند



    در نیستان آتش اندازی کند



    صبر کن نی از نفس افتاده است



    ناله بر دوش جرس افتاده است



    کاروان بی میر و بی پشت و پناه



    در غل و زنجیر می افتد بهراه



    می رود منزل به منزل در کویر



    تا بگوید سر بیعت با غدیر



    شیعه یعنی امتزاج نار و نور



    شیعه یعنی رأس خونین در تنور



    شیعه یعنی هفت وادی اظطراب



    شیعه یعنی تشنگی در شط آب



    شیعه یعنی دعبل چشم انتظار



    می کشد بر دوش خود چهل سال دار



    شیعه باید همچو اشعار کمیل



    سر نهد برخاک پای اهل بیت



    یا پرستش وار در پیش هشام



    ترک جان گوید به تصدیق امام



    مادر موسی که خود اهل ولاست



    جرعه نوش از باده جام بلاست



    در تب پژواک بانگ الرحیل



    می نهد فرزند بر دامان نیل



    نیل هم خود شیعه ی مولای ماست



    اکبر اوییم و او لیلای ماست



    شیعه یعنی تیغ بیرون از نیام



    این سخن کوتاه کردم والسلام
    امضاء

  9. تشكر


  10. Top | #5

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,729
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,865
    مورد تشکر
    7,628 در 2,117
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : بي سر وسامان تو ام يا حسين ( اشعار محمد رضا اغاسي)






    ((مولا))

    ديدار را به صبح قيامت حواله كرد
    مارا دچار ماتم هفتاد ساله كرد
    محمد خدا نيست آينه اوست
    كه گنجينه عشق در سينه اوست
    يا محمد منبري آماده كن ابلاغ را
    دين ما كامل نخواهد شد الا در غدير
    هركس به ولايت علي شك دارد
    با مادر خوش در ميان بگذارد
    هرگز نبرم دست طلب سوي كسي
    غير از سر سفره ي علي نان نخورم
    چرا بهر روزي شوم مضطرب
    و يرزقنو من حيث لا يحتسب
    در رهگذر زمان دويدم
    مظلوم تر از علي نديدم
    ديده ام از فرق دو تاي علي
    وقت نماز است ولاي علي
    پدر وقتي اذان ميگفت غم داشت
    صداي دلنشينش زير وبم داشت
    هميشه ذكر مولا بر لبش بود
    كه مولا مايه تاب وتبش بود
    پدر ميرفت سوي جانمازش
    كه بالا تر برد دست نيازش
    پدر مي گفت با يك حال غمگين
    اغثني يا غياس المثتغيثين
    امضاء

  11. تشكرها 2


  12. Top | #6

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,729
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,865
    مورد تشکر
    7,628 در 2,117
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : بي سر وسامان تو ام يا حسين ( اشعار محمد رضا اغاسي)




    باهمه لحن خوش آوائيم

    با همه‌ی لحن خوش‌آوائیم
    در به‌در کوچه‌ی تنهایی‌ام
    ای دو سه تا کوچه زما دورتر
    نغمه‌ی تو از همه پرشورتر
    کاش که این فاصله را کم کنی
    محنت این قافله را کم کنی
    کاش که همسایه‌ی ما می‌شدی
    مایه‌ی آسایه‌ی ما می‌شدی
    هر که به دیدار تو نائل شود
    یک‌شبه حلّال مسائل شود
    دوش مرا حال خوشی دست داد
    سینه‌ی ما را عطشی دست داد
    نام تو بردم، لبم آتش گرفت
    شعله به دامان سیاوش گرفت
    نام تو آرامه‌ی جان من است
    نامه‌ی تو خطّ امان من است
    ای نگهت خواستگه آفتاب
    بر من ظلمت‌زده یک شب بتاب
    پرده برانداز ز چشم ترم
    تا بتوانم به رخت بنگرم
    ای نفست یار و مددکار ما
    کی و کجا وعده‌ی دیدار ما…

    دل مستمندم ای جان به لبت نیاز دارد
    به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد
    به مکّه آمدم ای عشق تا تو را بینم
    تویی که نقطه‌ی عطفی به اوج آیینم
    کدام گوشه‌ی مشعر، کدام کنج منا
    به شوق وصل تو در انتظار بنشینم
    روا مباد که بر بنده‌ات نظر نکنی
    روا مباد که ارباب جز تو بگزینم
    چو رو کنی به رهت، درد و رنج نشناسیم
    ز لطف روی تو دست از ترنج نشناسیم



    امضاء

  13. تشكر


  14. Top | #7

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,729
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,865
    مورد تشکر
    7,628 در 2,117
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : بي سر وسامان تو ام يا حسين ( اشعار محمد رضا اغاسي)

    زهرا اگر نبود
    زهرا اگر نبود محمد یتیم بود
    پر و بال نخل سبز ولایت عقیم بود
    زهرا اگر نبود علی همسری نداشت
    در آسمان سوخته بال وپری نداشت
    از هرچه غیر پاکی و خوبی جداست او
    آینه تمام نمای خداست او
    زینب اگر نبود شهادت غریب بود
    عالم ز شور کربلا بی نصیب بود
    پس واضع است قطره چو دریا نمی شود
    یعنی زنی چو زینب و زهرا نمی شود
    ای خواهرم بکوش چو بانو امین شوی
    یعنی نگین حلقه این سرزمین شوی
    ای قوم سر نهاده به دامامان کیستید
    آشفته اید بی سر وسامان کیستسد
    آیا ندیده اید که مردان بسیجی اند
    با چشم بسته گوش به فرمان کیستید
    غیر از بسیجیان که سپر کرد سینه را
    وقتی که با هجوم نظامی طرف شدید
    آتش بیار معرکه غرب گشته اید
    با پختگان جنگ به خامی طرف شدید
    محصورانتخاص و نفاق و شرارت است
    کالای تلخ قافله سوز دکانتان
    آتش به جانتان که ز تقوا بریده اید
    اندیشه های سمی تان نوش جانتان
    ای غرب باوران پی غصب حکومتید
    گوساله های فلسفه در تور میبرید
    یا در پی جدای دین از سیاستتید
    این آرزو چو خاطره در گور میبرید
    ای بردگان هرزگی سلطنت طلب
    ما زنده ایمو دوره مشروطیت گذشت
    اینک بسیج سینه سپر روبرویتان
    هرچند تیغ مکر شما کند و کهنه کشت
    خیل یلان همواره به پا ایستاده اند
    در قامت رشیده مردان نشست نیست
    وقتی بسیج طابع حکم ولایت است
    اندر مصاف اهریمن او را شکست نیست
    ما ایم از طبار شهیدان کربلا
    بر جبهه طلاطم ما داغ ننگ نیست
    ما فتنه را به سرخی خون دفن میکنیم
    ما را به دفن مکر شمایگان درنگ نیست
    مردان روزگار شبیه خون نمی خورند
    وقتی که علاج واقعه در خون تپیدن است
    هنگام رقص مرگ من آتش به پا کنید
    فولاد را علاج عطش آب دیدن است
    ای در کمین نشسته شیران روزگار
    چندیست در حوالی ما زوزه میکشید
    در خاک خون گرفته ما بوسه میکشید
    جز انهدام نسل شما هیچ چاره نیست
    در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
    امضاء

  15. تشكرها 2


  16. Top | #8

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,729
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,865
    مورد تشکر
    7,628 در 2,117
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : بي سر وسامان تو ام يا حسين ( اشعار محمد رضا اغاسي)






    خيمه هاي سو خته

    اي خماران را شرابي سوخته
    ما عطشناکيم و آبي سوخته
    بي تو در چاهيم و آهي آتشين
    دردي از دور و طنابي سوخته
    دوش ديدم خيمه هايي را به خواب
    شعله گون در پيچ و تابي سوخته
    از حرارت سوختم آبي کجاست
    چشم حسرت ماند و خوابي سوخته
    خشکسالي مي تپد از شش جهت
    آسمان دارد سحابي سوخته
    ذوالجناح آمد وليکن بي سوار
    خسته با زين و رکابي سوخته
    کاروان بر باد گويي مي رود
    غرق ماتم در نقابي سوخته
    مي رود تا شام در بهت غروب
    بر سر ِ ني آفتاب سوخته
    اي مرد هزار سنگر، اي احمد!
    وي نوح بريده لنگر، اي احمد!
    اي شهره به شهريار بي‌باكي!
    تعريف تو اقتدار و چالاكي
    اي نام تو نام نامي‌ احمد
    در مذهب عشق حامي احمد
    اي در يم خون خود شنا كرده
    جان در ره دين حق فنا كرده
    سر حلقه‌ سالكان مرگ آگاه
    فرمانده‌ لشكر رسول‌الله
    سرمشق بسيجيان ايراني
    آبادي صد هزار ويراني
    گر بچه بسيجيان تهيدستند
    از جام شجاعت تو سرمستند
    چون دست امام تكيه گاهت شد
    خورشيد رفيق نيمه راهت شد
    اي شعله‌ور از گل نگاه او
    سردار نهاده سر به راه او
    ديديم طريق رهسپردن را
    تابوت به دوش خويش بردن را
    امضاء

  17. تشكرها 2


  18. Top | #9

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,729
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,865
    مورد تشکر
    7,628 در 2,117
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : بي سر وسامان تو ام يا حسين ( اشعار محمد رضا اغاسي)


    بسيج
    بسیج ای دست و بازوی ولایت
    خط سرخ عزل تا بی نهایت
    تورا نشناختن حق ناشناسیست
    تعارض با تو کفر وناسپاسیست
    بسیجی سست و بی حال است آیا
    زبان غیرتش لال است آیا
    بسیجی از چه رو خاموش ماندی
    زبان بستی سراپا گوش ماندی
    نمی بینی مگر دجاله هارا
    سرود شوم نفی لاله ها را
    ببین نشخوار صبح وشامشان را
    طنین طعنه و دشنامشان را
    علی را بی عدالت نام دادند
    ولایت را وکالت نام دادند
    به سر اندیشه هایی خام دارند
    ولی داعییه اسلام دارند
    کدام اسلام اسلامی که مرده ست
    سرتسلیم بر شیطان سپرده ست
    بسیجی سست و بی حال است آیا
    زبان غیرتش لال است آیا
    بسیجی طابع اسلام ناب است
    لقایش تیغ سرخ آفتاب است
    کدام اسلام اسلام حسینی
    که جاری شد زلبهای خمینی
    نگه کن بلبلان این چمن را
    بلوچ وترک و ترکمن را
    بسیجی شیعه و سنی ندارد
    به فرمان ولی سر می گذارد
    خمینی گفت سر گردان نباشید
    اسیر دست نامردان نباشید

    امضاء

  19. تشكرها 2


  20. Top | #10

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,729
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,865
    مورد تشکر
    7,628 در 2,117
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : بي سر وسامان تو ام يا حسين ( اشعار محمد رضا اغاسي)

    روح خدا
    می سزد کز نفس روح خدا یاد آرم
    و ز ایثار تمام شهدا یاد آرم
    ای جهان پرشده از نعره گلگون شما
    برجها سربه فلک میکشد از خون شما
    برجهایی که به سر مطبخ گردون دارند
    وبه غارت شدگان قصد شبیخون دارند
    چیست این تندر وحشت که به راه افتادست
    شعله حرص گروهی به رفاه افتادست
    ناله شب زدگان را چه کسی مسئول است
    جزمه آیا به پرستاری شب مشغول است
    اسب این قوم مرفع به کجا میتازد
    جزبه شکمبارگی ای دل به چه میپردازد
    زکجا آمده این قوم که غربالین است
    این عروسی که به هر شب به دو صد کابین است
    غرب در فلسفه ی سر به گریبانی ماست
    توسعه توسعه ی بی سرو سامانی ماست
    ذات آبادی این شهر خراب است ای دل
    شهر در قبظه ی فرهنگ سراب است ای دل
    ساز انصاف در این پرده ز کوک افتادست
    که به پیشانی دین چین و چروک افتادست
    پاس ناموس در این پرده تجمل دارد
    نقش جوراب زنان هم گل و بلبل دارد
    شیر مردان رها گشته علم بر گیرید
    لوح محفوظ غریب است قلم بر گیرید
    تا بسیجی به تن زخمی خود جان دارد
    مرز اسلام در این ملک نگهبان دارد
    تا بسیج است علی یکه و تنها نشود
    بسته ی فتنه ی انواع رسنها نشود
    امضاء

  21. تشكر


صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi