مثنوي شيعه
شیعه یعنی جود و انفاق و عطا
باده ی مما رزقناهم بنوش
ینفقون بنیوش و در انفاق کوش
هم بنوشان زین سبو
لم تناول بر حتا تم حقولهم بنوش و
یا علی امروز تنها مانده ایم
در هجوم اهرمن ها مانده ایم
یا علی شام غریبان را ببین
مردم سر در گریبان را ببین
گردش گردونه را بر هم بزن
زخم های کهنه را مر حم بزن
مشک ها در راه سنگین می روند
اشک ها از دیده رنگین می روند
مشکها ی خسته را بر دوش گیر
ا شکها را گرم در آغوش گیر
حیدرا یک جلوه محتاج توام
دار بر پا کن که حلاج توام
جلوه ای کن تا که موسایی کنم
یا به رقص آیم مسیحایی کنم
یک دوگام از خویشتن بیرون زنم
گام دیگر بر سر گردون زنم
گام بردارم ولی با یاد تو
سر نهم بر دامن اولاد تو
شیعه یعنی شرح منظوم طلب
از حجاز و کوفه تا شام وطلب
شیعه یعنی یک بیابان بی کسی
غربت صد ساله بی دلواپسی
شیعه یعنی صد بیابان جستجو
شیعه یعنی هجرت از من تا به او
شیعه یعنی دست بیعت با غدیر
بارش ابر کرامت بر کویر
شیعه یعنی عدل و احسان و وقار
شیعه یعنی انحنای ذوالفقار
از عدالت گر تو می خواهی دلیل
یاد کن از آتش و دست عقیل
جان مولا حرف حق را گوش کن
شمع بیت المال را خاموش کن
این تجمل ها که بر خوان شماست
زنگ مرگ و قاتل جان شماست
می سزد کز خشم حق پروا کنیم
در مسیر چشم حق پروا کنیم
این دو روز عمر مولایی شویم
مرغ اما مرغ دریایی شویم
مرغ دریای به دریا می رود
موج بر خیزد به بالا می رود
آسمان را نور باران می کند
خاک را غرق بهاران می کند
لیک مرغ خانگی در خانه است
روز و شب در بند مشتی دانه است
تا به کی در بند آب و دانه اید
غافل از قصاب صاحب خانه اید
شیعه یعنی وعده ای با نان جو
کشت صد آیینه تا فصل درو
شیعه یعنی قسمت یک کاسه شیر
بین نان خشک خود با یک اسیر
چیست حاصل زین همه سیر و سلوک
تاب و تاول چهره و چین وچروک
سالها صورت ز صورت با ختیم
تا ز صورت ها کدورت یافتیم
یک نظر بر قامتی رعنا نبود
یک رسوخ از لفظ بر معنا نبود
گر چه قرآن را مرتب خوانده ایم
از قلم نقش مرکب خوانده ایم
سوره ها خواندیم بی وقف و سکون
کس نشد واقف به سر یسرون
سر حق مستور مانده در کتاب
عالمان علم صورت در حجاب
ای برادر عالمان بی عمل
همچو زنبورند لاکن بی عسل
علمها مصروف هیچ و پوچ شد
جان من برخیز وقت کوچ شد
از نفوذ نفس خود امداد گیر
سیر معنا را ز مجنون یاد گیر
ای خوش آن جهلی که لیلایی شویم
هر نفس لا گوی الایی شویم
تا به کی در لفظ مانی همچو من
سیر معنا کن چو هفتاد و دوتن
همچو یحیا گر نهی سر در طبس
می شود عریان به چشمت سر حق
شیعه یعنی عشق بازی با خدا
یک نیستان تک نوازی با خدا
شیعه یعنی هفت خطی در جنون
شیعه طوفان می کند در کا کنون
شیعه یعنی تندر آتش فروز
شیعه یعنی زاهد شب شیر روز
شیعه یعنی شیر یعنی شیرمرد
شیعه یعنی تیغ عریان در نبرد
شیعه یعنی تیغ تیغ مو شکاف
شیعه یعنی ذوالفقار بی غلاف
شیعه یعنی سابققون السابقون
شیعه یعنی یک تپش عصیان و خون
شیعه باید آب ها را گل کند
خط سوم را به خون کامل کند
خط سوم خط سرخ اولیاست
کربلا بارز ترین منظور ماست
شیعه یعنی بازتاب آسمان
بر سر نی جلوه رنگین کمان
از لب نی بشنوم صوت تو را
صوت انی لا اری الموت تو را
یا حسین ، پرچم زلفت رها در باد شد
واز شمیمش کربلا ایجادشد
آنچه شرح حال خویشان تو بود
تاب گیسوی پریشان تو بود
می سزد نی نکته پردازی کند
در نیستان آتش اندازی کند
صبر کن نی از نفس افتاده است
ناله بر دوش جرس افتاده است
کاروان بی میر و بی پشت و پناه
در غل و زنجیر می افتد بهراه
می رود منزل به منزل در کویر
تا بگوید سر بیعت با غدیر
شیعه یعنی امتزاج نار و نور
شیعه یعنی رأس خونین در تنور
شیعه یعنی هفت وادی اظطراب
شیعه یعنی تشنگی در شط آب
شیعه یعنی دعبل چشم انتظار
می کشد بر دوش خود چهل سال دار
شیعه باید همچو اشعار کمیل
سر نهد برخاک پای اهل بیت
یا پرستش وار در پیش هشام
ترک جان گوید به تصدیق امام
مادر موسی که خود اهل ولاست
جرعه نوش از باده جام بلاست
در تب پژواک بانگ الرحیل
می نهد فرزند بر دامان نیل
نیل هم خود شیعه ی مولای ماست
اکبر اوییم و او لیلای ماست
شیعه یعنی تیغ بیرون از نیام
این سخن کوتاه کردم والسلام