آهسته گویمت نشنود رباب
از عمر اصغرش فقط بیست روز مانده است...
ای جانم ،گریمو درمیاری هربار طفل بی گناه رباب،فداتون بشم...
این مال الان نیس،اینا رو توی محرم امسال نوشته ام،اما چون توفیق حضور در سایت رو نداشتم،نشد اینها رو بذارم اینجا...
آهسته گویمت نشنود رباب
از عمر اصغرش فقط بیست روز مانده است...
ای جانم ،گریمو درمیاری هربار طفل بی گناه رباب،فداتون بشم...
این مال الان نیس،اینا رو توی محرم امسال نوشته ام،اما چون توفیق حضور در سایت رو نداشتم،نشد اینها رو بذارم اینجا...
خورشید منی و جبرئیل کند نوکریت را حسین،سخت است ببینم غم بی یاوریت را
یاس بهشتی* خادمه باب الحوائج جواد الائمه (ع)* (24-09-2017)
موضوعات تصادفی این انجمن:
وقتی ساقی آب نیاورد تشنه لب مُرد
وقتی دیدم مادرت رو...دم گوشش،گفتم آروم...تا نشد دیر سیر نگا کن اصغرت رو...
خون شد دلم برای تو،هنوز چشای تو نیمه بازه...لرزه افتاده بر اعضام،جون نده رو دستام جون بابا...
خورشید منی و جبرئیل کند نوکریت را حسین،سخت است ببینم غم بی یاوریت را
یاس بهشتی* خادمه باب الحوائج جواد الائمه (ع)* (24-09-2017)
پدرش چیز زیادی که نمیخواست فرات
یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد؟؟
ببخشین اشکتونو درآوردم،آخه دلم میسوزه،دیدین بچه ی شیش ماهه با چه ورعی آب میخوره؟؟
چه ترسی داشتن دشمنا از دادن آب به طفل شیش ماهه ی حسین ع؟؟؟چی کشید رباب ،وقتی علی اصغر لباش خشکیده بود
خورشید منی و جبرئیل کند نوکریت را حسین،سخت است ببینم غم بی یاوریت را
السلام علیک یا علی اصغر حسین...
لالا لا لا لالایی...چرا مادر نمیخوابی؟؟
چرا اینگونه بی تابی...
گمونم تشنه ی آبی ...لالایی مادر
لالایی مادر...
خورشید منی و جبرئیل کند نوکریت را حسین،سخت است ببینم غم بی یاوریت را
پی آب خیمه به خیمه دویدم***چقدر از تو خجالت کشیدم
آخرش یه سالگیتو ندیدم***آروم بخواب ای پسرم
الهی که از روی نی***نیفته سایه ات رو سَرم
خورشید منی و جبرئیل کند نوکریت را حسین،سخت است ببینم غم بی یاوریت را
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)