صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 46

موضوع: در آغوش خدا ( نگاهی زیبا به مرگ )

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    ghalb. در آغوش خدا ( نگاهی زیبا به مرگ )




    در آغوش خدا

    ( نگاهی زیبا به مرگ )







    آیا شما هم از مرگ می‌ترسید؟


    من نمی‌دانم پاسخ شما به این سؤال چیست اما این را می‌دانم
    که با خواندن این کتاب، می‌توانید نگاهی زیبا به مرگ داشته باشید.

    به راستی، چگونه است که مرگ
    برای مؤمن، این قدر دلنشین است؟

    چون لحظه جان دادن، چهارده معصوم(ع)
    به دیدار مؤمن می‌آیند و از او دلجویی می‌کنند.

    تصوّرش را بکن، لحظه جان دادن، چشم خود را باز می‌کنی
    و رسول خدا و حضرت علی(ع) را بالای سر خود می‌بینی !

    و صدای خدای خویش را می‌شنوی که تو را
    به بهشت جاودان دعوت می‌کند تا در آغوش مهربانی او باشی!

    و چون این صدا را می‌شنوی که خدای متعال او را
    به سوی خود فرا می‌خواند مرگ را در کام خود شیرین می‌یابی.

    این کتاب که برگرفته از احادیث و سخنان اهل بیت(ع) می‌باشد
    به تو کمک می‌کند تا تصویری روشن و واضح از چگونگی جان دادن داشته باشی
    و باور کنی که با مرگ به آغوش مهر او می‌روی.

    من این کتاب را برای تو نوشتم و اکنون نوبت توست تا کتاب خودت را بخوانی
    و بدانی که مرگ را هم می‌توان به گونه‌ای زیبا دید.

    مهدی خدّامیان آرانی




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  2. تشكرها 4


  3.  

  4. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    چرا در سجده گریه کردی؟


    این صدای گریه کیست که به گوش می‌رسد؟
    آن آقا کیست که به سجده رفته است و چنین می‌گرید؟
    بیا نزدیک برویم.
    عدّه‌ای دور او جمع شده‌اند.

    یکی از آنها می‌گوید: «ای امیر مؤمنان !
    گریه شما، قلب ما را آتش زد، شما را چه شده است؟».

    حتماً متوجه شده‌ای که من تو را به مسجد کوفه برده‌ام
    تا برایت خاطره‌ای از حضرت علی نقل(ع) کنم.

    آری، صدای گریه حضرت علی(ع) در سجده،
    آن قدر بلند است که توجّه همه مردم را به سوی خود جلب کرده است.

    به راستی چه شده است که حضرت علی(ع)
    این چنین اشکش جاری شده است؟

    گوش کن، خود آن حضرت جواب می‌دهد:
    من در سجده مشغول راز و نیاز با خدای متعال بودم
    و در آن حالت، خواب به چشم من آمد و در خواب،
    رسول خدا را دیدم که به من فرمود:
    «یا علی ! من مشتاق دیدار تو شده‌ام !

    یا علی، خیلی وقت است که تو را ندیده‌ام !
    خدا به وعده خود در مورد تو، وفا می‌کند».

    من می‌خواستم بدانم که خدا در مورد من حقّ من،
    چه لطف و عنایتی نموده است.

    برای همین از رسول خدا سؤال کردم
    که خدا چه وعده‌ای در مورد من داده بود.

    پیامبر فرمود: «خدا وعده کرده بود تا من و تو و همسرت زهرا
    و فرزندان تو را در بهترین مکان بهشت، کنار هم جمع نماید».

    من از رسول خدا در مورد شیعیانم سؤال کردم
    که آنها در کجا خواهند بود؟

    آن حضرت فرمودند: «شیعیان، با ما خواهند بود
    و خانه‌های آنها در بهشت در کنار خانه‌های ما خواهد بود».

    من از پیامبر سؤال کردم که جان دادن
    شیعیان من چگونه خواهد بود؟

    آن حضرت فرمودند: «کسی که در هوای گرم تشنه شده باش
    د هیچ چیز برای او به دلنشینی آب سرد و گوارا نیست.

    مرگ در کام شیعیان تو دلنشین‌تر از نوشیدن
    آب گوارا در هنگام تشنگی می‌باشد».1
    سخن علی(ع) به پایان رسید

    بار خدایا! ما را در زمره شیعیان واقعی
    حضرت علی(ع) قرار ده تا مرگ در کام ما این چنین دلنشین باشد.

    آری، کسی که پیرو واقعی آن امام همام باشد
    مرگ برای او لذت بخش خواهد بود.




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  5. تشكرها 4


  6. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    به دیدنت آمدم چون دوستت دارم


    آیا موافقی با هم به شهر کوفه،
    به خانه حضرت علی(ع) برویم؟

    نگاه کن، آن پیرمرد کیست
    که آرام آرام به سوی این خانه می‌آید.

    او در حالی که از عصای خود کمک می‌گیر
    د به خانه امام نزدیک می‌شود.

    آیا او را شناختی؟
    او «حارث هَمْدانی» است که به دیدن امام خود می‌رود.
    آیا موافقی همراه او باشیم؟

    هنگامی که حضرت علی(ع)، نگاهش به حارث می‌افتد
    که با این حالت بیماری، به خدمت او حارث می‌گوید:
    «ای امیر مؤمنان ! محبّت شما مرا به اینجا کشانده است».

    امام می‌فرماید: «ای حارث، آیا مرا دوست داری؟».
    حارث در جواب می‌گوید: «آری، به خدا قسم من شما را دوست دارم».

    من خیلی تعجّب می‌کنم که چرا حضرت علی(ع)، این سؤال را از حارث می‌کند،
    معلوم است که حارث هَمْدانی، عشق اهل بیت(ع) را به سینه دارد
    و گر نه با این شدت بیماری به خانه آن حضرت نمی‌آمد.

    اما این سؤال امام، حکمتی دارد،
    خوب است کمی صبر کنیم.

    امام چون جواب حارث را می‌شنود می‌فرماید:
    اکنون که مرا دوست داری، بدان که مرا در چند جا خواهی یافت:

    ـ آن موقعی که بخواهی جان بدهی و لحظه مرگ تو فرا رسد،
    مرا نزد خود خواهی یافت و با دیدنم شادمان خواهی شد.

    ـ مرا کنار حوض کوثر خواهی یافت
    که چگونه دوستان خود را سیراب می‌سازم،

    ای حارث، مرا آن روز خواهی دید و شادمان خواهی شد.
    ـ روز قیامت مرا خواهی یافت در حالی که «پرچم حمد» را به دست گرفته‌ام
    و همراه با رسول خدا، از روی پل صراط عبور کرده
    و به سوی بهشت می‌رویم، و تو آن لحظه نیز شادمان خواهی شد.

    حارث همدانی با یک دنیا خوشحالی، خانه امام خویش را ترک کرد
    در حالی که یقین داشت که امام مهربان او،
    در لحظه جان دادن به سر بالین او خواهد آمد.
    حضرت علی(ع) هم به وعده خود وفا کرد
    و لحظه جان دادن حارث، او را تنها نگذاشت.




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  7. تشكرها 4


  8. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    آخرین قطره اشک


    به من خبر دادند که هر چه زودتر خود را به بالین حاج حسین برسانم
    زیرا او لحظه‌های آخر عمر خود را سپری می‌کند.

    حاج حسین یکی از دوستان خوب من بود، فردی مؤمن و معتقد که همواره تلاش می‌کرد
    به فقرا کمک نموده و مشکلی از جامعه خود بر طرف‌ سازد.

    من هر چه سریعتر خود را به بیمارستانی
    که حاج حسین در آن بستری بود رساندم.

    همه فرزندان او در آنجا حاضر بودند و آرام آرام اشک می‌ریختند
    زیرا دیگر هیچ امیدی به زنده ماندن او نداشتند.

    آنها آخرین توشه‌های خود را از زندگی پدر مهربان خویش بر می‌چیدند،
    آنها باور نمی‌کردند به این زودی پدر خویش را از دست بدهند.

    آری، پدر و مادر نعمت‌هایی هستند که تا زمانی که در میان ما می‌باشند،
    قدر آنها را نمی‌دانیم اما وقتی که آنها را از دست دادیم، می‌فهمیم که
    ارزشمندترین سرمایه زندگی خود را از دست داده‌ایم.

    به هر حال، حاج حسین، در حال جان دادن بود و همه گریه می‌کردند.
    در این میان، حواس من به چیز دیگری بود،
    من به چشم‌های حاج حسین نگاه می‌کردم و دنبال چیزی می‌گشتم.

    آیا شما می‌توانید حدس بزنید
    که من در این میان دنبال چه بودم؟

    من به دنبال یک قطره اشک بودم، قطره اشکی که
    از گوشه چشم حاج حسین جاری شود.

    و بالاخره آن قطره را یافتم،
    زیباترین قطره اشکی که تا به حال دیده بودم.

    به نظر شما آیا این اشکِ غم و غصه است؟
    آیا حاج حسین ما ناراحت است که اشک می‌ریزد؟

    شاید بگویی گریه او برای این است که دیگر فهمیده است
    باید از همه دوستان و آشنایان خود جدا شود
    و تنهای تنها به سفر قبر و قیامت برود.

    اما این طور نیست، این اشک، اشکِ غم نیست !
    این اشکِ شادی و سرور است، این شادمانی است
    که به صورت این قطره اشک جلوه کرده است.

    و حتماً از سخن من سخت تعجب می‌کنی !
    آخر در این لحظه جان دادن، چه چیز دوست داشتنی پیش آمده است
    که انسان به خاطر آن شادمان شود تا آنجا که اشک شوق بریزد؟

    شما تا به حال هر چه در مورد مرگ شنیده‌اید این بوده است که
    سخت‌ترین لحظه‌ها برای انسان، موقعی است که انسان می‌خواهد جان بدهد
    و از این دنیا به سوی آخرت سفر کند

    و برای همین می‌گویی: آقای نویسنده، حتماً اشتباه کردی،
    آن گریه دوست تو، گریه غم و اندوه بوده است.

    حالا که این طور شد من حدیثی را برایت نقل می‌کنم:
    یکی از یاران امام صادق(ع)، از آن حضرت در مورد گریه
    مؤمن در موقع جان دادن، سؤال نمود.

    سؤال او این بود: به راستی چرا مؤمن هنگام مرگ، اشک می‌ریزد؟
    امام صادق(ع) در جواب او فرمود: «آن لحظه‌ای که مؤمن، نگاه می‌کند و می‌بیند
    که رسول خدا، به بالین او آمده است، اشک شوق می‌ریزد ».

    بعد امام صادق(ع) فرمود: «آری، انسان هنگامی که عزیز خود را
    (که به او خیلی علاقه دارد) می‌بیند، اشک شوق می‌ریزد».3

    خواننده محترم !
    دوست من، حاج حسین، یک عمر به رسول خدا و اهل بیت(ع)
    عشق می‌ورزید و زندگی خود را وقف خدمت به این خاندان کرده بود،

    اکنون که همه از او دل بریده‌اند، اکنون که
    دیگر هیچ کس، نمی‌تواند برای او کاری بکند،

    ناگهان چشم خود را باز می‌کند و رسول خدا را
    در کنار خود می‌بیند، پس حق دارد که اشک شوق بریزد !

    جانم به فدای آن چهارده نور پاک که دوستان خود را
    در سخت‌ترین لحظه‌ها فراموش نمی‌کنند.4






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  9. تشكرها 4


  10. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    به سوی ما بشتاب !

    حتماً تا به حال نام «ابو حمزه ثمالی» را شنیده‌اید؟
    او یکی از یاران امام سجاد و امام باقر(ع) بود.

    او کسی است که دعای امام سجاد(ع)
    در شبهای ماه رمضان را برای ما نقل کرده است.

    یاد شبهای ماه رمضان به خیر !
    نمی‌دانم به معانی دعاهایی که می‌خوانی توجّه می‌کنی؟

    «بار خدایا ! امید ما را نا امید نکن، ما معصیت تو کردیم
    ولی به عفو و بخشش تو امیدواریم، پس گناهان ما را ببخشای».5

    بعد از وفات امام سجاد(ع)، ابو حمزه برای دیدن امام باقر(ع)
    و بیعت با آن حضرت به سوی مدینه حرکت می‌کند.

    راه طولانی کوفه تا مدینه در پیش روی اوست و او
    این همه راه را به عشق زیارت امام خویش، طی می‌کند.

    سفر سخت و طاقت فرسایی است،
    بیابان‌های خشک را باید پشت سر گذاشت.

    این سفر مدتها طول می‌کشد اما ابو حمزه، با عشقی بزرگ،
    قدم بر می‌دارد و به سوی مدینه به پیش می‌رود.

    دیگر به نزدیکی‌های مدینه رسیده‌ایم،
    آن سیاهی‌هایی که می‌بینی نخلستان‌های مدینه است.

    اینجا مدینه است،
    کعبه دلهای عاشق اهل بیت(ع) !

    ابو حمزه به زیارت قبر رسول خدا مشرف می‌شود
    و در مسجد پیامبر نماز می‌خواند.

    دیگر وقت آن رسیده است که او به خدمت امام باقر(ع) برسد،
    برای همین به سوی خانه امام حرکت می‌کند
    .
    ابو حمزه به خدمت امام شرفیاب می‌شود
    و با نهایت ادب و تواضع در حضور امام می‌نشیند.

    نمی‌دانم چه می‌شود که ابو حمزه به یاد مرگ می‌افتد،
    شاید او هم از مرگ هراسی به دل دارد.

    برای همین لب به سخن می‌گشاید و عرضه می‌دارد:
    «آقایِ من! مرگ برای شیعیان شما چگونه خواهد بود؟»

    و امام در جواب او می‌فرماید: «آیا می‌خواهی تو را بشارتی بزرگ بدهم؟
    بدان، هنگامی که مرگ دوستان ما فرا برسد
    رسول خدا و أمیر مؤمنان(ع) به بالین آنها حاضر می‌شوند.

    رسول خدا در لحظه جان دادن شیعه ما، کنار او می‌نشیند و به او می‌فرماید:
    آیا مرا می‌شناسی؟ من رسول خدا هستم بدان که آخرت برای تو بهتر از دنیا است.

    اکنون دیگر جای هیچ ترس و نگرانی نیست و جز خوبی
    و خیر در انتظار تو نیست ! به سوی ما بشتاب».6

    سخنان امام به پایان می‌رسد.
    اشک در چشمان ابو حمزه حلقه زده بود،

    او در این فکر بود که مرگ برای شیعه واقعی، چقدر زیبا و دلنشین است،
    و به راستی که این بزرگترین خبر خوشی است که ابو حمزه تاکنون شنیده است.






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  11. تشكرها 4


  12. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    به سوی ما بشتاب !

    حتماً تا به حال نام «ابو حمزه ثمالی» را شنیده‌اید؟
    او یکی از یاران امام سجاد و امام باقر(ع) بود.

    او کسی است که دعای امام سجاد(ع)
    در شبهای ماه رمضان را برای ما نقل کرده است.

    یاد شبهای ماه رمضان به خیر !
    نمی‌دانم به معانی دعاهایی که می‌خوانی توجّه می‌کنی؟

    «بار خدایا ! امید ما را نا امید نکن، ما معصیت تو کردیم
    ولی به عفو و بخشش تو امیدواریم، پس گناهان ما را ببخشای».5

    بعد از وفات امام سجاد(ع)، ابو حمزه برای دیدن امام باقر(ع)
    و بیعت با آن حضرت به سوی مدینه حرکت می‌کند.

    راه طولانی کوفه تا مدینه در پیش روی اوست
    و او این همه راه را به عشق زیارت امام خویش، طی می‌کند.

    سفر سخت و طاقت فرسایی است،
    بیابان‌های خشک را باید پشت سر گذاشت.

    این سفر مدتها طول می‌کشد اما ابو حمزه، با عشقی بزرگ،
    قدم بر می‌دارد و به سوی مدینه به پیش می‌رود.

    دیگر به نزدیکی‌های مدینه رسیده‌ایم،
    آن سیاهی‌هایی که می‌بینی نخلستان‌های مدینه است.

    اینجا مدینه است، کعبه دلهای عاشق اهل بیت(ع) !
    ابو حمزه به زیارت قبر رسول خدا مشرف می‌شود
    و در مسجد پیامبر نماز می‌خواند.

    دیگر وقت آن رسیده است که او به خدمت امام باقر(ع) برسد،
    برای همین به سوی خانه امام حرکت می‌کند.

    ابو حمزه به خدمت امام شرفیاب می‌شود
    و با نهایت ادب و تواضع در حضور امام می‌نشیند.

    نمی‌دانم چه می‌شود که ابو حمزه به یاد مرگ می‌افتد،
    شاید او هم از مرگ هراسی به دل دارد.

    برای همین لب به سخن می‌گشاید و عرضه می‌دارد:
    «آقایِ من! مرگ برای شیعیان شما چگونه خواهد بود؟»

    و امام در جواب او می‌فرماید: «آیا می‌خواهی تو را بشارتی بزرگ بدهم؟
    بدان، هنگامی که مرگ دوستان ما فرا برسد رسول خدا و أمیر مؤمنان(ع)
    به بالین آنها حاضر می‌شوند.

    رسول خدا در لحظه جان دادن شیعه ما،
    کنار او می‌نشیند و به او می‌فرماید:
    آیا مرا می‌شناسی؟ من رسول خدا هستم بدان
    که آخرت برای تو بهتر از دنیا است.

    اکنون دیگر جای هیچ ترس و نگرانی نیست
    و جز خوبی و خیر در انتظار تو نیست !
    به سوی ما بشتاب».6

    سخنان امام به پایان می‌رسد. اشک در چشمان ابو حمزه حلقه زده بود،
    او در این فکر بود که مرگ برای شیعه واقعی، چقدر زیبا و دلنشین است،
    و به راستی که این بزرگترین خبر خوشی است که ابو حمزه تاکنون شنیده است.




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  13. تشكرها 3


  14. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    خداحافظ ای غم و غصه ها



    به راستی هدف خداوند از آوردن ما به این دنیا چه بوده است؟
    چرا زندگی این دنیا همواره با بلا و گرفتاری آمیخته است؟

    حتماً سخن حضرت علی(ع) را شنیده‌ای که فرمود: «دارٌ بِالْبَلاءِ مَحْفُوفَةٌ،
    این دنیا، خانه‌ای است که همیشه با بلا و مصیبت همراه است».7

    جالب آنکه هر چه انسان به خدا نزدیک‌تر شود
    بلای بیشتری نصیب او می‌شود.

    به نظر شما علّت گرفتار شدن مؤمن به بلا چیست؟

    خداوند متعال، روح ما را در عالم قدس و ملکوت خود آفرید،
    ولی او می‌دانست این انسان ممکن است دچار غرور شود
    و هیچ چیز مانند این غده سرطانیِ غرور نمی‌تواند مانع کمال انسان شود.

    برای همین بود که خدا روح ما را به این دنیای خاکی آورد،
    دنیایی که با بلا و گرفتاری آمیخته است.

    در این دنیا، روح ما با این بلاها و گرفتاری‌ها درمان می‌شود
    و آن بیماری غرور و خودبینی، آرام آرام از بین می‌رود.

    یادت هست چند روز پیش به سردرد شدیدی مبتلا شدی،
    یادت هست که یک درد دندان، چگونه تو را کلافه کرد !

    همه این گرفتاری‌ها مانند پادزهری است
    که روح تو را از بیماری غرور نجات می‌دهد.

    آری، حال هر چه به خدا نزدیک‌تر می‌شوی،
    هر چه در این درگاه مقام بیشتری پیدا می‌کنی، می‌بینی
    که به بلاهای بیشتری گرفتار می‌شوی،

    همه اینها برای این است که تو می‌خواهی مهمانِ درگاه خداوند شوی،
    برای همین باید آلودگی‌ها از روح و جان تو زدوده شود.

    آیا می‌دانی چگونه روح ما
    از آلودگی‌های گناه و معصیت پاک می‌شود؟

    همانطور که جسم انسان با حمام رفتن پاک و تمیز می‌شود،
    روح انسان هم با قرار گرفتن در زیر دوش بلا، پاک می‌شود.

    پس از امروز به بعد، با چشمی دیگر
    به بلا و گرفتاری نگاه کن !

    به هر حال، دنیا، جایگاه بلا و گرفتاری مؤمن است
    و خوشا به حال کسی که این مرحله زندگی خود را با سعادت
    پشت سر بگذارد و با خوشحالی تمام به سوی سفر آخرت برود.

    امام صادق(ع) می‌فرماید:«وقتی لحظه مرگ مؤمن فرا می‌رسد
    ندایی به گوش او می‌رسد که از غم و غصه دنیا راحت شدی».8

    آری، موقعی که مرگ فرا برسد پایان گرفتاری و بلای مؤمن است،
    او دیگر پاک شده است و روح او صفا پیدا کرده است
    و مانند پرنده‌ای که اسیر قفس بوده است آزاد می‌شود
    و دعوت خداوند را اجابت می‌کند.

    مؤمن در لحظه مرگ از همه آلودگی‌های روحی پاک شده است
    و اکنون می‌تواند در عالم ملکوت به کمال خود ادامه دهد.





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  15. تشكرها 3


  16. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    آمده ام تا تو را رایاری کنم


    آمده‌ام تا تو را یاری کنم

    «عُقْبه» یکی از یاران امام صادق(ع) بود
    و به آن حضرت بسیار علاقه داشت.

    او یک روز همراه با دوست خود
    «مُعلّی» به خانه امام صادق(ع) رفت.

    امام صادق(ع) به عُقْبه رو کرد و فرمود:
    «ای عقبه، آگاه باش که خداوند متعال،
    فقط اعمال شیعیان ما را قبول می‌کند
    و اعمال دشمنان ما مورد قبول درگاه خداوند واقع نمی‌شود.

    به خدا قسم، شیعه ما لحظه جان دادن، با منظره‌ای روبرو می‌شود
    که او را بسیار خوشحال می‌کند و باعث روشنی چشم او می‌شود».

    امام صادق(ع) چون سخنش به اینجا رسید سکوت نمود.
    به راستی شیعه اهل بیت(ع)
    در لحظه جان دادن چه می‌بیند و چه می‌شنود؟

    چرا امام صادق(ع) پرده از این راز بر نمی‌دارد؟
    همه آنهایی که نزد امام هستند مانند تو مشتاق آنند
    تا بقیه کلام امام صادق(ع) را بشنوند.

    نمی‌دانم چرا امام به سکوت خود ادامه می‌دهد.

    عُقْبه می‌گوید: من خطاب به امام صادق(ع) عرضه داشتم:
    «آقای من! لحظه جان دادن، شیعه شما چه چیزی می‌بیند؟».

    ولی امام در جواب او فقط پاسخ می‌دهد
    که شیعه ما می‌بیند آنچه را باید ببیند.

    عُقْبه یازده بار سؤال خود را تکرار می‌کند و هر بار هم
    فقط همین جواب کوتاه را از امام صادق(ع) می‌شنود.

    به راستی چرا امام در این یازده بار،
    جواب عُقْبه را به صورت کامل نمی‌دهد؟

    آیا امام می‌خواهد ببیند که میزان عشق و علاقه عُقْبه
    به فهمیدن معارف دین تا چه اندازه است؟

    به راستی کدام یک از ما این چنین، مشتاق شنیدن حدیث بوده‌ایم؟

    لحظاتی می‌گذرد، این بار امام صادق(ع)، عُقْبه را صدا می‌زند و به او می‌فرماید:
    «ای عقبه ! تو آنقدر سؤال را تکرار کردی که تا جواب خود را نشنوی آرام نداری».

    عُقْبه پاسخ می‌دهد: «آقای من! آنچه از شما می‌شنوم جزء دین من است
    و من حاضرم جان خود را در راه دین خود بدهم !».

    دوست من!
    ببین که شیعیان واقعی چگونه بودند و چقدر به فهمیدن،
    اهمیّت می‌دادند و آن را جزء دین خود می‌دانستند !

    نزدیک‌تر می‌شد عشق و شوقش به شنیدن و فهمیدن نیز بیشتر می‌شد،
    اما چه شده است که عده‌ای در جامعه ما خیال می‌کنند
    هر چه به اهل بیت(ع) نزدیکتر شوند باید دیوانه‌تر شوند !

    به هر حال عُقْبه در حضور امام اشک ریخت و گریه کرد !

    این گریه برای این است که او می‌خواهد حدیث
    و کلام امام صادق(ع) را به صورت کامل بشنود !

    خدایت رحمت کند ای عُقْبه !
    تو چه تصویر زیبایی از شیعه واقعی برای تاریخ ترسیم کردی !

    و شاید اگر امام صادق(ع) در همان لحظه اول، جواب عُقْبه را می‌داد
    این تصویر زیبای عشق به شنیدن حدیث در تاریخ ثبت نمی‌شد.

    به هر حال امام صادق(ع) چون گریه عُقْبه را می‌بیند رو به او می‌کند
    و سخن خویش را ادامه می‌دهد:
    «شیعه ما در لحظه جان دادن، دو نفر را می‌بیند ».

    عُقْبه رو به امام می‌کند و این سؤال را مطرح می‌کند
    که شیعه واقعی در لحظه جان دادن، چه کسانی را می‌بیند؟

    امام صادق(ع) در پاسخ او می‌فرماید:
    «شیعه ما، در لحظه آخر، رسول خدا و أمیر مؤمنان(ع) را می‌بیند».

    عُقْبه می‌پرسد:
    «آیا پیامبر و حضرت علی(ع) با مؤمن سخنی هم می‌گویند؟».

    امام می‌فرماید:
    «آری، پیامبر و حضرت علی(ع)، نزد مؤمن حاضر می‌شوند،

    رسول خدامی‌آید و کنار مؤمن می‌نشیند
    و حضرت علی(ع) در پایین پای مؤمن، می‌نشیند».

    دوست من! آیا شما به عیادت بیماری رفته‌اید که به او خیلی علاقه داشته باشید،
    حتماً کنار او می‌نشینید و سعی می‌کنید صورت خود را به صورت او نزدیک کنید،
    برای همین خم می‌شوید و در حالی که به او نزدیک شده‌اید با او سخن می‌گویید.

    امام صادق(ع) در ادامه سخن خود چنین ادامه می‌دهد:
    «آن وقت رسول خدا به بالین مؤمن می‌آید،
    آن حضرت صورت خود را نزدیک صورت مؤمن برده و به او می‌فرماید:

    ای دوست خدا ! تو را بشارت باد که من رسول خدا هستم.
    آگاه باش که من برای تو بهتر از همه دنیا هستم».

    امام صادق(ع) سخن خود را این‌گونه ادامه می‌دهد:
    «بعد از آن رسول خدا از کنار مؤمن بر می‌خیزد
    و حضرت علی(ع) در کنار مؤمن می‌نشیند و به او می‌فرماید:
    ای دوست خدا، شاد باش و غم مخور که من همان علی بن أبی طالب هستم
    که همواره مرا دوست می‌داشتی ! من آمده‌ام تا تو را یاری کنم».9

    جانم به فدای تو ای مولای مهربان که
    در آن لحظه حساس، دوستان خود را تنها نمی‌گذاری !

    سخن امام صادق(ع) تمام می‌شود و اشک در چشم عُقْبه حلقه می‌زند،
    او در این فکر است که چه موقع لحظه مرگ او فرا می‌رسد
    تا جمال رسول خدا و حضرت علی(ع) را نظاره‌گر باشد.





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  17. تشكرها 3


  18. Top | #9

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    با آن اضطراب بزرگ چه کنم؟


    یکی از نیازهای عاطفی انسان، نیاز به دوست داشتن می‌باشد
    به این معنی که انسان همواره سعی می‌کند تا به محبوبی عشق بورزد
    و احساس زیبای عشق خویش را نسبت به او نشان بدهد.

    سلامت روانی انسان در گرو برآورده شدن این نیاز می‌باشد
    و معمولاً انسان‌هایی که نتوانسته‌اند برای خود محبوبی راستین بیابند
    دچار مشکلات روحی می‌شوند چرا که روحیه لطیف دوست داشتن
    از وجود آنان رخ بر می‌بندد و با یک خلأ عاطفی رو برو می‌شوند.

    انسانی که گرفتار زندگی ماشینی شده است و همواره خود را اسیر تکنولوژی می‌بیند
    نیاز بیشتری دارد که به محبوبی عشق بورزد.

    اما سخن اینجاست که هر چه این محبوب کامل‌تر باشد
    انسان نیز به کمال بیشتری کشیده می‌شود.

    در دستورات دینی ما همواره به این نکته اشاره شده است
    که محبّت به اهل بیت(ع) اساس دین می‌باشد
    و در واقع این محبّت، تنها سرمایه جاودانی ما است

    به گونه‌ای که این محبّت در دنیا برای ما آرامش و صفای روح را
    به ارمغان می‌آورد و در آخرت هم باعث نجات ما خواهد شد.10

    به هر حال، عشق به چهارده معصوم(ع)، سرمایه گرانقدری است
    که به ما ارزانی شده است و ما باید شکرگزار آن باشیم و تلاش کنیم
    تا از این سرمایه، جهت رشد و تعالی خود و جامعه، بهره ببریم.






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  19. تشكرها 2


  20. Top | #10

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    اما من می‌خواهم در اینجا سؤالی را از شما بنمایم
    و آن این است که ما چه موقع به محبت اهل بیت(ع)،
    بیشترین نیاز را داریم؟

    به عبارت دیگر در کدامین موقع است که
    این محبّت، بیشترین کارایی را برای ما دارد؟

    آیا مایل هستید که جواب این سخن را
    از امام صادق(ع) بشنوید؟

    آن حضرت به شیعیان خود رو کرده و فرمودند:
    «در هنگام جان دادن، آن لحظه‌ای که روح از جسم شما خارج می‌شود،
    به محبّت ما، بیشترین نیاز را خواهید داشت».11

    اکنون تصوّر کن، آن لحظه‌ای که مرگ فرا رسیده
    و عزرائیل برای قبض روح آمده است.

    آن موقعی که دیگر زبانت بند آمده است
    و قدرت حرف زدن نداری !

    آن زمانی که هیچ کس از فرزند و همسر
    و دوست نمی‌توانند به تو کمکی بکنند !

    در آن هنگام، دنیا در چشم تو تیره و تار می‌شود و آرام آرام باید
    از این دنیا دل بکنی و به دنیای تازه‌ای قدم بگذاری
    که نسبت به آن هیچ شناختی نداری !

    درست در همان لحظه است که محبّت و علاقه تو به اهل بیت(ع)،
    مایه نجات تو می‌شود و غم از دل تو می‌زداید چرا که این عشق به اهل بیت(ع)،
    گنجی بزرگ است که در قلب خود پس انداز کرده‌ای.

    آیا به یاد می‌آوری هر وقت ماه محرم می‌شد
    در مجالس عزاداری امام حسین(ع) شرکت می‌کردی
    و به عشق اهل بیت(ع)، اشک می‌ریختی !

    یادت هست چگونه با سختی به سفرکربلا رفتی
    و ضریح شش گوشه امام مظلومان را زیارت کردی !

    آن کارهای زیبای تو همه در این لحظه جان دادن
    برای تو فایده‌ای بس بزرگ دارد
    و آن فایده این است که ترس از مرگ را از دل تو می‌زداید.

    چرا امام صادق(ع) در این کلام خود، عشق به اهل بیت(ع) را
    مایه برطرف شدن ترس از مرگ معرفی می‌کند
    و نسبت به بقیه فایده‌های این محبّت سکوت می‌کند؟

    من مدت زیادی در این موضوع فکر کردم و به این نتیجه رسیدم
    که به راستی که در آن لحظه‌های حسّاس جان دادن،
    هیچ چیز مانند محبّت به اهل بیت(ع) به درد ما نمی‌خورد.






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  21. تشكرها 2


صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi