معاد در اندیشه ی باگوان راجینش اشو
یک. دیدگاه اشو
نفی معاد و جایگزین کردن تناسخ از آموزههای هر مکتب هندی است. این باور برای اولین بار در کتاب اوپانیشادها به صورت مکتوب دیده میشود؛ اما به احتمال زیاد از فکر دراویدیها (بومیان قدیم و ساکنان اصلی هند) گرفته شده و نزد آریاییها تحول و تکامل یافته است. (1)
تناسخ به معنای بازگشت متوالی به جهان است؛ به این معنا که روح انسان هنگام مرگ، یک دوره توالد را سپری میکند و به صورت متوالی از عالمی به عالم دیگر در میآید. در واقع روح پس از مرگ به پیکری دیگر منتقل میشود و جامه نوین میپوشد و این دوره تولد پی درپی به صورت دائمی ادامه دارد؛ البته انتقال روح از جسمی به جسم دیگر همواره در یک سطح نیست؛ بلکه ممکن است در عوالم بالا یا پایین نمود یابد. مثلاً روح فردی از افراد طبقه پایین، مانند رفتگر در حیات دیگر شاید در کالبد پادشاهی درآید یا روح انسانی پس از مرگ، در جسد زنبور، کرم یا علف درآید. (2)
از طرفی تنها عامل معین کننده برای انتقال روح، عمل افراد است. اگر در یک زندگی کرداری باشد، علت زندگی های بعدی میشود.
تناسخ مهمترین اصل آیینهای عرفانی هند است و هرجا سخنی از ادیان و فرقههای هندی مطرح میگردد، تناسخ با آن گره خورده است و اشو از جمله معتقدان و مدافعان جدی این تفکر است.
از نظر اشو ادیان و آیینهای معنوی دو دستهاند: دسته اول شامل یهودیت، مسیحیت و اسلام است که منکر تناسخ و معتقد به معاد هستند.
دسته دوم شامل آیین هایی چون هندوئیسم، جینیسم و بودیسم است که به تناسخ معتقدند.
اشو در این گروه جای دارد و خود را مدافع تناسخ میداند (3) و با صراحت میگوید:
انسانها قبلاً درخت و سنگ و پرنده بودهاند (4) و هر انسانی با زندگیهای زیاد که در کالبدهای مختلف وجود دارد، کامل میشود. (5)
اعتقاد به تناسخ، زندگیهای گذشته و زندگیهای آینده بارها در کلام وی مشاهده میشود که گویای باور جدی اش به تناسخ است.(6)
جالب آنکه اشو خاطراتی را از زندگی های قبل خود نقل می کند و معتقد است که اعتقاد به تناسخ برای وی از طریق مراقبه حاصل شده و او به نقطهای رسیده است که میتواند زندگیهای قبلی خود را ببیند:
من مراقبه کردهام، من به نقطه ای رسیدهام که از آنجا میتوانم زندگیهای قبلی خود را ببینم و همین برهان بسنده است. این شناخت من است، این تجربه من است.(7)
اشو خاطراتی از واقعهای در چهارده قرن پیش ارائه میدهد و معتقد است که در یک مرحله از زندگیهای پیشین در هفت صد سال پیش کشته شده بود. وی حتی نذر روزه دوره زندگی قبل خود را -که به دلیل کشته شدنش ناقص میماند- در این دوره زندگی ادامه میدهد.
پس از تولدم، برای سه روز تمام هیچ شیر نخوردم. آنها ترسیده و نگران بودند، زیرا چگونه آن طفل میتوانست زنده بماند اگر که به سادگی از خوردن شیر امتناع می ورزید. اما آنها هیچ تصوری از مشکل من نداشتند، از آن مشکل که همانها داشتند برای من به وجود میآوردند. آنها سعی داشتند به هر طریق ممکن و به زور مرا به خوردن شیر وادارند. هیچ راهی وجود نداشت که من بتوانم به آنها توضیح بدهم، یا آنکه آنها خود به شخصه دریابند. در زندگی گذشتهام، درست پیش از مرگ روزه بودم. میخواستم روزهای بیست و یک روزه را به پایان برسانم، اما پیش از آنکه بتوانم به اتمام روزه نائل شوم، درست سه روز به آخر مانده، به قتل رسیدم.
من ملزم بودم آن روزه را کامل کنم. من واقع لجباز و یک دنده هستم! بگذریم از اینکه مردم چیزها را از یک زندگی به زندگی دیگر حمل نمیکنند، یک بار که فصلی بسته شد، دیگر بسته شده است. (8)
اشو حتی معتقد است که روح بودا در کالبد او وارد می شود و در این دوره زندگی، روح بودایی دارد:
چند ماه پیش در بمبئی، «گوویند سدرات» بینشی داشت که در آن روح گوتام بودا در جست و جوی یک بدن بود و او در شهودش دید که بدن من وسیله ای برای گوتام بودا گشته است. حق با او بود...، ولی من ادعای تناسخ ندارم. من به جز این نگفتهام که روح سرگردان گوتام بودا برای چهار روز از من دیدار کرد! (9)