تلاشهاى مذبوحانه بنیعباس
هر بار كه متوكل تلاش مذبوحانه جديدى را براى ترور شخصيتى امام طراحى مىكرد، با شكست روبه رو مىشد. شكستهای پی در پی و تلاش هاى بى ثمر متوكل، به حدى او را در رسيدن به اغراض پليدش ناكام گذاشته بود كه روزى در جمع درباريان خود فرياد زد:
«واى بر شما! كار ابن الرضا روزگار مرا سياه كرده و مرا سخت درمانده و سرگردان ساخته. هر چه تلاش كردم تا او جرعهاى شراب بنوشد و در مجلس بزمى با من همنشين باشد، نشد...».[3]
ناكامى و شكست متوكل، وى را بر آن داشت تا نقشه قتل امام را بكشد. از اين رو، دستور قتل او را به سعيد حاجب داد. ابن اورمه مىگويد:
«نزد سعيد حاجب رفتم و اين، در زمانى بود كه متوكل، ابوالحسن(ع) را به او سپرده بود تا وى را به قتل برساند. سعيد رو به من كرد و با تمسخر گفت: دوست دارى خداى خود را ببينى؟ گفتم: سبحان اللَّه! خدا با چشم ديده نمىشود؟! گفت: منظورم همان كسى است كه شما، او را "امام" مىخوانيد. گفتم: مايلم. گفت: من دستور قتل او را دارم و فردا اين كار را انجام خواهم داد. اينك پيك نزد اوست؛ وقتى بيرون آمد، داخل شو. هنگامى كه پيك بيرون آمد، وارد اتاقى شدم كه امام در آن زندانى بود. داخل شدم و ديدم كه قبرى جلوى پاى امام كندهاند. سلام كردم و بسيار گريستم. امام پرسيد: براى چه گريه مىكنى؟ گفتم: براى آنچه مىبينم. فرمود: براى اين گريه نكن؛ زيرا آنها به خواستهشان نمىرسند. دو روز بيشتر طول نخواهد كشيد كه خدا، خون او و هوادارش را كه ديدى، خواهد ريخت». ابن اورمه میافزاید: به خدا سوگند! دو روز بيشتر نگذشته بود كه متوكل به قتل رسيد.[4]
همچنين در اقدامى ديگر، متوكل به چهار تن از دژخيمان خود دستور مىدهد كه امام را با شمشيرهاى برهنه به قتل برسانند. او به قدرى خشمگين بود كه سوگند ياد كرد پس از قتل امام، پيكر او را بسوزاند. جلادان او كه با شمشيرهاى آخته، انتظار امام را مىكشيدند تا بدنش را طعمه شمشير خود سازند، با ديدن وقار و شكوه امام آن چنان تحت تأثير قرار گرفتند كه تصميم خود را فراموش و حتى امام را با احترام بدرقه كردند. هنگامى كه بازگشتند، متوكل از آنان پرسيد: چرا آنچه را كه امر كرده بودم، انجام نداديد؟ پاسخ دادند: آن هيبت و شكوهى كه در او ديديم، هراس انگیزتر از صد شمشير برهنه بود، و قدرتى در برابر آن نداشتيم؛ به گونه اى كه نتوانستيم آنچه را امر كرده بودى، به انجام رسانيم».[5]
به اين ترتيب، بار ديگر توطئه قتل امام هادی(ع) نافرجام ماند.