اشکال اوّل (بدعت):
این سؤال پیش می آید که:آیا طرح شهادت به حضرت صدّیقه،در اذان و اقامة نماز،و یا اذان های عمومی،بدعت در دین نیست؟ چرا که در هنگام تنزّل اذان پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله)،شهادت بر حضرت فاطمه (سلام الله علیها) مطـرح نبود ؛ وانگهی،اگر بنا باشد ما به جناب صـدّیقه شهادت بدهیم،پس باید بعد از امیر المؤمنین،به تمام یازده تن امام دیگر هم شهادت بدهیم .
پاسخ اشکال اوّل:
در جواب،راجع به یازده تن امام،به عرض می رسانیم که: الحمد لله در اذانِ ما مرسوم است،وقتی شهادت آقا امیر المؤمنین علی (سلام الله علیه) را می گوییم،لفظ «و أولاده المعصومین» را هم اضافه می کنیم که هم حضرت و هم تمام یازده فرزند عزیزش،در مقام امامت و ولایت،شامل آن می شوند .
امّا راجع به اینکه،آیا شهادت به حضرت زُجاجة وحی و بقیّة نبوّت،در اذان موجب بدعت می شود،و حرام است یا نه؟ به عرض می رسانیم که: همین اشکالِ مسألة بدعت،از ناحیة اهل سنّت،در مورد شهادت و اقرار به ولایت امیر المؤمنین،بر ما اهل تشیّع مطرح شد . می گفتند :در اذانی که بر پیغمبر نازل شده است،شهادت به جناب حضرت امیر نبود،شما به چه مدرک و دلیلی این شهادت را در اذان مطرح می فرمایید؟ مطرح کردنِ اقرا به ولایت علی (علیه السلام)در اذان که جزء آ« نیست و بدعت می شود ؛ پس شما به چه منطق،این شهادت را می آورید؟ این سؤال را علمای عامّه (اهل سنّت) از استاد بزرگوارِ حضرت استادمان،جناب علامه شعرانی (ر ه) پرسیدند .آن جناب در مقام جوابِ سؤال آنها،مقاله ای را مرقوم فرمودند که حضرت استادمان «روحی فداه» این مقاله را در کتاب شرح فصّ فاطمیّه،صفحة 159،از کتاب هزار و یک نکتة خودشان چنین نقل می فرمایند که: «علمای عامّه،در موضوع فصول اذان و اقامه و اقرار و شهادت به ولایت و امامت حضرت وصیّ،امیر المؤمنین علی (سلام الله علیه) در آن،از جناب استادم علامه حاج میرزا ابوالحسن شعرانی (قدّس سرّه العزیز) استفتاء کرده اند،در جوابشان چنین مرقوم فرمود که من عین دست خط مبارکش را که در نزد من موجود است،نقل می کنم...»
اگر بخواهم عبارت عربی جناب علامه شعرانی را در جواب آن آقایان مطرح کنم،طول می کشد .البته در بحث هایی که محضر عزیزان داشتیم،یکایک جمله هایش را معنی کردم .خلاصة فرمایش آن حضرت[علامه شعرانی]،این است که: اگر اقرار به ولایت علی (علیه السلام) می کنیم و شهادتش را در اذان می گوییم،از دو صورت خارج است: یکی اینکه،به عنوان جزئی از فصول اذان باشد ؛ و دیگر اینکه،واجب در اذان باشد .
ما این شهادت را به نیّت جزئی از اجزای اذان نمی گوییم ؛ برای لینکه مسلّم است این فصل،در فصول اذان و اقامه،آن موقعی که از جبرئیل بر پیغمبر نازل می شد،نبوده ؛پس این شهادت را به عنوان جزئی از اجزای اذان نمی گوییم که بدعتِ در دین شود،بلکه به عنوان جزئی از ایمان در اذان می گوییم .آن هم نه اینکه واجب است در اذان گفته شود،بلکه از این باب که تبرّکاً جایز است در اذان می آوریم .بنابرین،ما اهل تشیّع بر اساس روایات فراوانی که این روایت را،هم شیعه و هم اهل سنّت ـ به خصوص اهل سنّت ـ در یکی از صحاح ستّه،از امّ سلمه از جناب رسول الله (صلّی الله علیه و آله) نقل کرده اند،شهادت و اقرار به ولایت امیر المؤمنین را جزئی از ایمان می دانیم .لذا آقایان اهل سنّت را که در اذان و غیر آن،به جناب پیغمبر شهادت می دهند،امّا شهادت به ولایت علی (علیه السلام) را قبول ندارند،به عنوان مسلمان می شناسیم،ولی به عنوان مؤمن نمی شناسیم ؛ چون به جزئی از ایمان اقرار نفرمودند که مصداق «نُؤمِنُ بِبَعضٍ و نَکفُرُ بِبَعضٍ» می باشند .
در روایتی از جناب رسول الله (صلّی الله علیه و آله) آمده است: «لا یُحِبُّ عَلیّاً منافقٌ و لا یُبغِضُهُ مؤمنٌ»، منافق هرگز علی را دوست نمی دارد و مومن هم هرگز نسبت به حضرتش بغض و کینه نمی ورزد .بنابراین روایت،نتیجه این می شود که هر کسی با علی بغض بورزد،مومن نیست و هر کسی علی را دوست داشته باشد،مومن است و از آن،معنای این جمله که گفتیم: ولایت علی جزئی از ایمان است،برداشت می شود .
و می دانیم یر اساس روایت های معروف بین مسلمین،محبوب ترین خلق به حق تعالی بعد از جناب رسول الله،آقا امیر المؤمنین است .پس،شهادت و اقرار به ولایت مولا علی (علیه السلام) را به عنوان جایز در اذان مطرح می کنیم،نه واجب در اذان،که تا یک حکم شرعیِ جعل نشده از طرف حق نتعال را وارد در دین کرده باشیم و بدعت محسوب شود ؛ زیرا جزء اذان نمی دانیم و نمی گوییم واجب است در اذان گفته شود،بلکه می گوییم:اقرار به ولایت حضرت،جزئی از ایمان است و جایز است در اذان گفته شود ؛ پس این شهادت،به عنوان بدعتِ در اذان نیست .