اکنون میبینم که او در کتاب خود تصریح میکند که حسن عسکری، فرزند پسری به نام محمّد داشته است .
من میدانم که او به امامت فرزند حسن عسکری معتقد نیست ولی ما برای این ویژگی او ، این همه راه را آمدهایم.
اگر ما میخواستیم تاریخ نویسی پیدا کنیم که شیعه باشد به شهر موصل نمیآمدیم ، در همان ایران خودمان به نزد علمای شیعه میرفتیم .
ما باید رنج این سفر را تحمل میکردیم تا با ابن اثیر که از اهل سنت است آشنا میشدیم و از زبان او میشنیدیم که حسن عسکری ، فرزند پسری داشته است .
اینجاست که به یاد سخن عثمان خمیس میافتم ، یادت هست او در کتاب خود ، گفته بود : « همه فرقهها . . .میگویند که بعد از حسن عسکری ، فرزندی باقی نمانده است » .21
مگر ابن اثیر از علمای بزرگ اهل سنت نیست ؟
مگر همه اهل سنت به کلام و سخن ابن اثیر به دیده احترام نگاه نمیکنند ؟
پس چرا عثمان خمیس ، این حقیقتها را مخفی میکند ؟
وقتی عاشق دختر مصری شدم
همسفر برخیز که دشمن بیدار است ! ما باید سفری طولانی برویم .
ــ آقای نویسنده ! دیگر میخواهی مرا به کجا ببری ؟
ــ ما باید به قاهره برویم .
سوار بر اسب خود میشویم و به پیش میتازیم ، روزها وشبها میگذرد .. .
همسفرم ! رنگ آبی رود نیل را میبینی !
اینجا قاهره است ، ما وارد شهر میشویم .
ما این همه راه را آمدهایم تا با ابن خَلِّکان دیدار کنیم ، دانشمند بزرگی که کتابی مهم در تاریخ و حوادث آن نوشته است .
شنیدهام که او قاضی این شهر است ، ما باید به دادگستری برویم .