پس از ماجرای جانسوز عاشورا و شهادت اباعبدالله علیهالسلام، دشمن اسرای کربلا را بهسوی کوفه و شام گسیل داشت، غافل از اینکه خداوند برای آنها حربهای در نظر گرفته تا در گودالی فرو روند که خود زمینه آن را ایجاد کردند. امام سجاد نیز با علم به این ماجرا، مجری و مجرای برنامه خداوند برای تحقق رسالت آسمانی امام حسین شد.
اما دشمن حداقل با دو تصور اسرا را بهسوی کوفه و شام گسیل داشت: اول آنکه اصحاب امام را همان افرادی معرفی کند که علیه حاکم وقت خروج کردند؛ همچنان که دستگاه فاسد اموی از مدتها قبل با جنگ روانی و تبلیغاتیاش، یزید را حاکم بلافصل امت اسلام معرفی کرده بود و بر اساس قانونی که در بین امت اسلام رواج داشت، خروج علیه حاکم وقت، ارتداد از دین محسوب میشد. اما عمده مردم، بیخبر از فسادی که در دستگاه اموی رواج داشت، حاکمیت امثال معاویه و یزید را پذیرفته و یا عدهای از آنها به دلیل ترس از جانشان، در برابر فساد آنها سکوت اختیار کرده بودند. در هر صورت دستگاه فاسد یزید با این هربه، امام حسین و خاندان عترت را «خارجی» یا «خروجکننده» معرفی و حکم ارتداد بر پیشانی آن بزرگواران زدند.
دومین هدف یزیدیان در حرکت کاروان اسراء به کوفه و شام، تخریب و تحقیر شخصیت خاندان عترت در بین امت بود؛ این مسئله از کینهی کهنه معاویه و یزید از بنیهاشم درباره انتقام خونهاى اجداد و اقوام خود در جنگهاى اسلامى ریشه میگرفت.همچنان که یزید ملعون در کاخ خود خطاب به سر مقدس امام حسین طی اشعاری گفت:
«فرزندان هاشم (رسول خدا) با سلطنت بازى کردند و در واقع نه خبرى (از سوى خدا) آمده بود و نه وحیى نازل شده؛ کاش بزرگان من که در جنگ بدر کشته شده بودند، امروز مى دیدند که قبیله خزرج چگونه از ضربات نیزه به زارى آمده است.» این مسئله نشان میدهد از همان زمانی که جدشان ابوسفیان از ترس جانش اسلام را در مکه پذیرفت، امویان هیچ گاه اعتقاد به خدا و رسولش نداشتند و با سیاستهای فریبکارانه خود بر مسند حکومت اسلامی نشستند. هرچند امام حسین هنگام قیامشان بر این امر تصریح داشتند که «و عَلَی الإسلامِ السلامُ إذ قَد بُلِیَت الاُمّةُ بِراعٍ مثلَ یَزید؛ یعنی اگر امت به حاکمی چون یزید گرفتار آید، فاتحهٔ اسلام خوانده است»؛ اما گوش شنوا و قلب با بصیرت به تعداد یاران اباعبدالله یافت میشد.