اما اين گمان و پندار جاحظ كه على عليه السلام در اثر تربيت مربى و تلقين قيم و زحمت پرورش دهنده خويش مسلمان شده است ، آرى ، سوگند به جان خودم كه محمد (ص ) مربى و قيم و پروراننده اوست ولى على هرگز از پدرش ابوطالب و برادرانش طالب و عقيل و جعفر و از عموها و افراد خاندان خويش منقطع نبوده است ، بلكه همواره با آنان آمد و شد و معاشرت داشته است ، در عين حال كه خدمتگزار پيامبر (ص ) بوده است . بنابراين چرا على (ع ) گرايشى به شرك و پرستش بتها نشان نداد در صورتيكه او با برادران و پدر و عموها و خويشاوندان خود كه بسيار بودند معاشرت ممتد داشت ؟ و حال آنكه محمد (ص ) يك فرد تنها بود و تو مى دانى كه كودك وقتى داراى خويشاوندانى است كه با اكثريت با ايشان است و ميان آنان يك نفر داراى مذهب و روش ويژه يى است و كسى از خويشاوندان با او موافقت نمى كند كودك به گرايش به اكثريت تمايل بيشترى دارد و از راى اندك و نادر آن يك تن دورى مى گزيند. وانگهى على (ع ) در شهر و ديار اسلام متولد نشده است ، بلكه در سامان شرك زاييده و ميان مشركان پرورش يافته است و بتها را مشاهده كرده و به چشم خويش بستگان نزديك و خويشاوندان خود را ديده است كه بتها را مى پرستيده اند. اگر چنان بود كه على در شهر و ديار اسلام زندگى مى كرد، شايد براى اين گفتار جاحظ راهى مى بود و گفته مى شد: او ميان مسلمانان متولد شده است و مسلمانى او بر اثر تلقين دايه و شنيدن سخن اسلام و مشاهده شعارهاى اسلامى بوده است ، زيرا سخنى جز آن نشنيده و چيز ديگرى به خاطرش خطور نكرده است ، ولى چون در مورد على عليه السلام چنين نبوده است ثابت مى شود كه اسلام على اسلام شخص مميز و عارف است و مى دانسته است در چه راهى وارد مى شود و گام مى نهد، و اگر چنين نمى بود پيامبر (ص ) او را در آن مورد ستايش نمى فرمود كه بگويد: ترا به تزويج كسى در آوردم كه اسلامش از همگان قديمى تر است و سخن خود را اينگونه ادامه نمى داد كه علمش از همه آنان بيشتر و حلمش بزرگتر است و حلم به معنى عقل است و اين دو موضوع نهايت فضيلت براى على است . اگر چنان بود كه اسلام على بدون تميز و شناخت مى بود، پيامبر (ص ) اسلام او را ضميمه علم و حلم نمى فرمود كه على عليه السلام را به آن دو توصيف فرموده است ، و چگونه ممكن است پيامبر (ص ) على را، در موضوعى كه در آن ثوابى براى او نبوده و ترك آن عقابى برايش متصور نبوده است ، ستايش مى فرمايد و اگر اسلام على به سبب تلقين و تربيت مى بود خودش در آن مورد، در حضور جمع و روى منبر و ميان دشمن در حال جنگ با او، افتخار نمى فرمود و ميان گروهى منافق كه از يارى دادنش دست برداشته بودند چنين نمى گفت كه من بنده خدا و برادر رسول خدا و صديق اكبر و فاروق اسم اعظم هستم و هفت سال پيش از همه مردم نماز گزارده ام و پيش از آنكه ابوبكر مسلمان و مومن شود من مسلمان و مؤ من شده ام ، و آيا به شما خبر رسيده است كه كسى از مردم آن روزگار اين موضوع را منكر شود يا بر او خرده بگيرد و اين موضوع را براى كس ديگرى مدعى شده باشد يا به او گفته باشد تو كودكى بودى كه به سبب تربيت و تلقين پيامبر (ص ) مسلمان شده اى همانگونه كه به طفل زبان فارسى يا تركى تعليم داده مى شود آن هم در دوره شيرخوارگى ! بديهى است در اين صورت براى او افتخارى نبود. وانگهى بايد در نظر داشت كه على عليه السلام اين سخن را به هنگامى گفته است كه با مردم بصره و شام و نهروان جنگ مى كرده است و دشمنان از هر سو بر او خرده مى گرفته اند و شاعران او را هجو مى گفته اند، آنچنان كه نعمان بن بشير چنين سروده است :
همانا ابوتراب خلافت را از راه دور جستجو مى كند و در گمراهى شتاب مى ورزد، معاويه پيشوا و امام است و تو از امامت فقط چون آبنما و سراب هستى .
يكى از خوارج در نكوهش على عليه السلام چنين سروده است :