❤ |
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
موضوعات تصادفی این انجمن:
- ویژه نامه ولادت فرخنده امام حسن عسکری علیه...
- ویژه نامه ولادت فرخنده امام جعفرصادق علیه...
- ویژه نامه میلاد با سعادت حضرت فاطمه...
- ミ★ミ★ミ ششمین گوهر بحر امامت{ویژه نامه ولادت...
- *,,•,,*ميلاد انسيه حورا،حضرت فاطمه...
- لیست تاپیک های انجمن مناسبت ها ///ويژه نامه...
- ▐*☼* ▐ويژه نامه ولادت با سعادت زينت عابدان،...
- ویژه نامه ولادت امام جواد علیه السلام{روح...
- ویژه نامه میلاد حضرت فاطمه معصومه (س) و...
- سید و مولای کریمان{ویژه نامه میلاد فرخنده...
❤ |
شبیه ترین غنچه به بهار
می آیی و کائنات به تو سلام می کند.
عطر آرام تو که از افق لبریز می شود
جهان در دامنه زلال روح تو به نماز می ایستد.
آفتاب در پیشانی تو شدت می گیرد.
تمام میوه های درختان شاداب می شوند و
برگ های سبز برای تو شعر می خوانند.
گل های سرخ از لبخندهای بی مضایقه تو جان می گیرند
و همه رودها، به شوق عطر تو به دریا می ریزند.
همه موج ها از تو یاد گرفته اند که هیچ گاه از رفتن باز نمانند.
پیش از آنکه بیایی، ابرها نام زلالت را بر همه باریده بودند.
همه نام تو را می دانند. همه تو را می شناسند. تو
شبیه ترین غنچه ها به بهاری، تو شبیه ترین شکوفه های
ازل به پیامبری صلی الله علیه و آله .
همه عطر تو را می شناسند؛ نارنج ها، ابرها، بادها و گنجشک ها.
نام تو در خون همه گلبرگ های زیبا جریان دارد.
همه عطرها از مهربانی تو سرچشمه می گیرند.
تمام اردیبهشت ها از آغوش گرامی تو جان می گیرند.
بهشت، بهانه ای ست برای دیدن تو. بی تو، بهار توهمی
بزرگ است که به کویرهای بی پایان ختم می شود.
تو مسافر تمام قلب هایی هستی که پرنده ها را دوست دارند.
ماه از گریبان گرامی تو آغاز می شود وروز در پیراهن تو تکثیر می شود.
با تو می توان خورشید را به کوچک ترین ایوان ها دعوت کرد
و باران را مهمان تمام شیشه های غبار گرفته بی رهگذر.
امشب به یمن آمدنت تمام آینه ها قد می کشند.
ابرها همه باران می شوند تا بی واسطه گونه های بهشتی ات را ببوسند.
با آمدنت، عشق به مهمانی خانه های فراموش شده
می رود و سقف خانه ها ستاره پوش می شوند.
عباس محمدی
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
مروارید در صدف
قد دلجویش به شاخه شمشاد می ماند؛ سایه گستر و پربار.
جام چشم هایش چون شط شراب است، زلال و درخشنده تر از آفتاب.
کمال ابروانش به رعد شباهت دارد؛ به ستیغ کوه.
طره مشکین گیسوانش، شاخه طوبی را به یاد می آورد؛ سبک و رها چون موج.
حُسن یوسف در مقابل توفان زیبایی اش، پیراهن درید و شاهدان عالم قرب،
از شکوه وجودش، پای در گل ماندند و خوبرویان دل بُرده از جهان،
انگشت حیرت خویش را به بهای ترنج بریدند.
اما این زیبایی صورت، حجابی است تا آن سر غیبیه، مکتون بماند
و این ظاهر خَلقی، آن باطن خُلقی را پرده داری می کند.
صدف را دیده اید که با همه زیبایی و شگفتی اش، محزون مروارید است؟
تا صدف را نگشایید، کجا می توانید به آن گوهر پنهانی وجود دست یابید؟!
این کوثرنشان حیدری نسب، در جمال لم یزلی اش،
آیینه داری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را می کند،
اما تو در تعلق و تعیین این جلوه و جذبه ظاهری نمان.
پشت این آیینه هزار جلوه، وجود صیقل یافته ای است که بیش از همه،
بر حقیقت پنهان محمدیه صلی الله علیه و آله نزدیک است.
بی جهت علی اکبر صلی الله علیه و آله را پیامبر دوباره آل اللّه ننامیده اند؛
تو بهانه این نسبت را در ظهور عینی او جست وجو می کنی،
اما دلیل، در حضور غیبی اوست.
چاره ای نیست! تو نیز برای یافتن آن نور پشت دریاها،
باید در وجود حضرتش غرق شوی!
نزهت بادی
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
در کوچه باغهای کهنسال زمین،
آسمانی ترین عاشقانه های یک جوان است
که جاری است و در جسم خاموش شب،
یاد دوبارهای از خورشیدِ مهرانگیز پیامبر است که روان.
نگاه تقویمها پر از بهار میشود، دلاویز؛
و کتاب خاطرات دنیا، بوستانی میشود عطرافشان.
گنجایش هستی از این بیش نیست
و این همه از نام اوست در مدینه.
به رنگ همیشه میآید تا گامهای جوا
ن امّا جامانده را به خدا بکشاند
و دستهای پر تحرّک امّا درمانده را
به دامان سبزنیایش برساند.
تا رعناییِ خویش را به پای برترین محبّت نهد
و دور از خوشایندِ این سرا و ستایشهای پوچ،
شکفتگی خویش را فدای والاترین عشق نماید.
سر نهادن او به دُرّ واژههای پدر،
ترسیم واقعی ادب و درس مهمّی از احترام است.
او آمده تا به موازات همین سپاسگزاری،
پا در رکاب پدر،فضای بسته شب را به مذلّت بیفکند،
تا تشعشعی دلنواز وزیدن بگیرد.
آمده تا ندای سبز عرفان را در شریانهای زیست بپراکند
و رگه های شفاف قرآن را حتّی از سکوتش بشنویم.
در این تفرجِ همه گیر و مراسم برانگیخته از شور نوزا،
چه تبسّمهایِ شیرینی تعارف میشود!
در این ناگهان پر از شادباش،
چه خاکهای خشکی که بَر میدهند
و همین طور میوههای کال ذهن است
که به روشنیِ پر رنگ میرسد.
محمد کاظم بدرالدین
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
هم درمقام و نام و جلالت تو اکبری
هم اینکه درعشیره شماازهمه سری
گفتااگرکه ختم رسالت نمیرسید
حتما تو اخرین نبی هستی پیمبری
وقتی تورا بدست پدر داد مادرت
بوسیدروی ماهت و گفتا که محشری
بایدبرای رزم تو لشکربیاورند
الحق عرب ندیده شبیه ت دلاوری
وقتی لجام اسب کشیدی سوی نبرد
دشمن ندید اکبری یا این که حیدری
دشمن چشیده مزه شمشیر تیز تو
وقتی چو شیر بر صف او حمله میبری
اقا شما کرامتتان هم محمدیست
حالا شما به کرببلایم نمیبری
صدبار گفته اند و مانیز گفته ایم
اقا غلام دربدرت را نمیخری
شاعر : مهدی مومنی
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
فعالیتهای فرهنگی - هنری
ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 28-02-2023 در ساعت 23:03
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
میآیی و لیلا شده مجنون عطر و بوی تو
دستی به رویت میکشد، یک دست بر گیسوی تو
نه بر نمیدارد کسی یک لحظه چشم از روی تو
یک چشم زینب بر حسین آن چشم دیگر سوی تو
هم باده نوش کوثری، هم مست از جام علی
باز، ای محمد! میرسی، این بار با نام علی
یا رب و یارب ساغرت، یا حق و یا حق بادهات
از مستی لبهای تو میخانه شد سجادهات
یک دم علی گل میکند در آن لباس سادهات
یک دم محمد میرسد با زلف تاب افتادهات
میآید از در مصطفی امشب که مستم با علی!
حالا که تو هر دو شدی پس یا محمد! یا علی!
تسبیح زیبایت دل روح الامین را میبرد
آن قد و بالایت دل اهل زمین را میبرد
ناز قدمهایت دل سلطان دین را میبرد
موج نگاهت کشتی اهل یقین را میبرد
غرقند قایقهای ما در بهت اقیانوس تو
بال ملک میسوزد از «یا نور و یا قدوس» تو
وقتی رجز خوان میشوی، انگار حیدر میرسد
یک لافتای دیگر از نسل علی سر میرسد
ای نسخه دوم! ـ که با اصلش برابر میرسد
پیش تو میلرزد زمین، گویی که محشر میرسد
صف میکشد یک شهر تا شاید تماشایت کند
مه میرسد تا یک نظر در صبح سیمایت کند
شهزاده! دل را میبری از شهر با یک گوشه لب
ای مرد! تو یا یوسفی یا احمدی، یا للعجب!
چشم انتظارت کوچهها، ای ماه زیبای عرب!
صبح یتیمان میرسد تا میرسی تو نیمه شب
دستان تو میراثی از دست کریم مجتبی
اصلا تو گلچینی شدی از گلشن آل عبا
تا پردههای خیمه را ماه جوان وا میکنی
هم دشمن و هم دوست را غرق تماشا میکنی
با شرم و خواهش یک نظر در چشم بابا میکنی
از او چه میخواهی؟ چرا این پا و آن پا میکنی؟
ای کربلایی این تو و این لحظهی دلخواه تو
ای شیر مست هاشمی اینجاست جولانگاه تو
میخواستت در خاک و خون اصلا خدای کربلا
اصلا سرشتت از گِلی خونین برای کربلا
تا باز باشی بهترین، در روضههای کربلا
اما در این توفان امان از ناخدای کربلا
با خواهش چشمان تو تا اذن میدان میدهد
با رفتنت آرام جان! دارد پدر جان میدهد
قاسم صرافان
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
او آمده تا نام سپیدش که از تمامیِ گیتی پیشی گرفته،
نوید بر خاکی باشد که همه رقم سیاهه عصیان در آن انباشته شده.
هنوز مفاخر «بنی هاشم»،
نیکیها و مناقب و کردار زلال او را برمیشمرند.
ایدههای جوان و نوین او، اندیشه های تازه
و پر طراوتش، هماره زبانزد است.
رخساره های تابان، پاکْ نهادی و خوشخویی
و منطق ارجمند او را به پیامبر عطوفت شبیه میدانند.
این جاست که باید انگشت حیرت گزید از
خورشیدهای تکثیر در پنجرههایِ رو به اشراق.
باید شگفت زده شد با منظره ای از این دست
که تا بی نهایت زیبا میرود.
ارزانی آیینه ها برق این نگاههای نرم و گرانسنگ
و تقدیم لحظات انسان، وجد و سرور در این گلگشت مفرّح.
محمدکاظم بدرالدین
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
آیینه رسول خاتم
نوزاد را در آغوش گرفت
پارچه سفید را از صورتش کنار زد وپیشانی روشنش را بوسید.
به چشم های سیاه و کوچکی که بی هدف همه جا را نگاه می کرد، خیره شد.
دست های سفید و مشت شده نوزاد را در دستش گرفت.
این نگاه ها، این چهره، این چشم ها، این لب و دهان کوچک، برایش آشنا بود.
اصلاً زینب با آنها بزرگ شده بود.
نوزاد را در آغوش فشرد.
چه قدر او را دوست می داشت.
گویا آمده بود تا تمام خاطرات کودکی اش را برایش زنده کند.
دلش برای آن روزها می تپید. لحظه هایی که با برادر از
خانه تا مسجد می دویدند و بعد جدشان او را از زمین بلند
می کرد می بوسیدش و روی شانه هایش می گذاشت.
این نوزد آینه بود، آینه ای برای آن روزها.
بوییدش، دست هایش را بوسید، نوزاد خندید.
دست ها و پاهایش را تکان داد، و بعد گریه کرد.
گرسنه اش بود.
او را در آغوشش فشرد و بعد به مادر سپرد.
در دلش گفت: آمنه شده ای لیلا، برایم آینه آورده ای که در آن جدم را
ببینم و روزهای خوش زندگی ام زنده شود.
و بعد زمزمه کرد:
السلام علیک یا رسول الله.
کودک در آغوش مادر آرام بود و شیر می خورد.
طیبه محمدی
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)