با این همه، این مسئله مانع احساس درونیِ من نمیشود: «
فلئن جرَّت علیَّ الدواهی مخاطبتک انی لاستحقر قدرک و استکبر تقریعک و استکثر توبیخک.
» با این حال با تو سخن میگویم، اما تو را شایسته خطاب نمیدانم. از این بیشتر، تو حتی شایسته توبیخ و سرزنش هم نیستی. انسان کسی را نکوهش میکند که شایستگی نکوهش داشته باشد، اما تو شایسته سرزنش هم نیستی.
«وکیف یرتجی مراقبه ابن من لفظ فوه أکباد الازکیاء ونبت لحمه من دماء الشهداء
» آیا از تو امید خیری میرود؟ تو کسی هستی که این کار را کردی. این طبیعت توست. تو فرزند هند هستی، کسی که گوشتش با خونِ شهدا پروار شد و دهانش جگرِ اولیا را جَوید.
پس با وجود همه عوامل، زینب را در برابر یزید بزرگ و سربلند میبینیم. اسلام زنانی این گونه میخواهد.