صفحه 3 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 67

موضوع: ویژه نامه ولادت با سعادت امام زمان (عج) * طلوع خورشید هدایت *

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,909
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,477
    مورد تشکر
    204,218 در 63,589
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    آفتاب، از همه پنجره ها لبریز شد و
    نسیم، بوسه بر پیراهن غنچه های معطر زد.

    پیله ها پروانه شدند و پروانه ها پرواز.
    همه لب های خسته از گفتن، با لبخند آشتی کردند.

    تو که آمدی، چشم همه آینه ها روشن شد
    و دست های تنها مانده، دلگرم شدند.

    فانوس های زمزمه روشن شدند تا مرثیه ها را ترانه کنند
    و به ماهی ها یاد بدهند که دریا را می شود با کلمات آواز کرد.


    تو که آمدی، دنیا گلستان شد و باغ ها با
    بهارها پیمان بستند تا همیشه بهاری بمانند.




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,909
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,477
    مورد تشکر
    204,218 در 63,589
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    آقای من! غروب، بار سنگین دل‌تنگی مرا هر شب به دوش می‌کشد؛
    سنگینی پلک‌هایم و نگاهی که دین را از یاد برده.

    کورکورانه زیستن را خوب آموختم. توان نوشتن ندارم.
    واژه‌هایم گرد و غبار گرفته.


    باور کن که باورت کردم.
    بی‌تو زندگیم را تمام کردم.

    حالا نفس کشیدن، منت سرم می‌گذارد.
    حس می‌کنم هوای اینجا سرد و سنگین است.

    ببین نقاشی عشق می‌کشم
    و گم شدن در نگاه تو که آرامش می‌دهی.

    آری، نبض سکوت حرفی برای گفتن دارد، اما…
    نوری در راه است؛

    نور امید و روشنایی،
    نور صفا و صلح و صداقت.

    او خواهد آمد و به این انتظار،
    پایان خواهد داد.

    اویی که مانند عیسی بن مریم(علیها السلام)
    در گردش است و مانند یوسف بن یعقوب(علیها السلام)
    ناشناخته است

    و مانند موسی(علیه السلام) بیمناک و نگران است
    و مانند محمد در جهاد است.

    اویی که با آمدنش، جهان را نورانی خواهد کرد
    و سرانجام به شمشیر ـ که سمبل حدید و قدرت است
    به عدل و داد قیام خواهد کرد.

    بیا و راز این غیبت را مانند
    خضر نبی(علیه السلام) آشکار کن.


    تا تو با منی، خاموشیِ سخن را نمی‌دانم.
    از شوق تو در آسمانم.

    همین که بهانه روز و ماه و سال
    و ترانه‌هایم تویی، به خود می‌بالم.







    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,909
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,477
    مورد تشکر
    204,218 در 63,589
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    ماه به نیمه رسیده است و «ماه» در کامل ترین صورت ممکنِ
    خویش در سینه آسمان، همانند چشمی بیدار
    و روشن به نظاره نشسته است

    خانه ای را که میزبان قدم های خورشید است؛ خورشیدی که نه تنها
    بر عالم ظاهر که بر «هستیِ» هستینیز سایه افکن شده است

    و جلوات بی کران نورش، تمام زوایای تاریک و موهوم
    شک و دودلی را روشن می کند.

    خورشیدی که از مشرق عشق سر برآورده است.
    خورشیدی که از دامان امامت قامت برافراشته است


    تا چراغ هدایت حسین علیه السلام را فروزنده نگاه دارد.
    این خورشید را تلاطم بی فرجام هیچ غروبی نخواهد توانست

    در نوردد و خیال پوچ و تیره هیچ ابری، تاب و توان جدایی
    انداختن این خورشید را از نگاه های روشن بین ندارد.

    هیچ ابر تیره پوشی نخواهد توانست چهره نورانی اش را مخفی کند.
    خورشیدی که از درون خانه دل ها طلوع می کند و از
    درون به بیرون، نور گسترانی می کند.

    ماه به نیمه رسیده است؛امّا امامت کامل گردیده است.
    آخرین امام نیز قیام می کند در نیمه ماه تا کامل شود؛

    ادامه نویدی که حضرت رسول صلی الله علیه و آله
    به شیعیان داده بود.

    او قامت برافراشته است تا دل های مشتاق، بر شاخسار
    بالابلند عشق به ولایت آشیانه بسازند و دانه
    برچینند از کرامت دستانش.

    در نیمه ماه، خورشیدی قدم بر خاک گذاشته است
    که قیامتی به پا می کند، روزی که قامت به
    قیام ازلی خویش راست کند.

    دور نیست آن وعده گاه موعود و آن سحرگاه وعده داده شده.
    روزی طلوع خواهد کرد از پس شانه های افراشته خورشید


    برج امامت، از پس شانه های مهدی قائم آل محمّد(عج)
    خورشید ظهور طلوع خواهد کرد.

    او خواهد آمد؛
    شاید در نیمه دیگری از ماه؛


    همان زمان که ماه در کامل ترین صورت ممکن
    چشم بر خاک دوخته است.

    امیر اکبرزاده


    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,909
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,477
    مورد تشکر
    204,218 در 63,589
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    تو را چه زيبا سرود خداوندِ كاينات
    با واژه‌هايي از جنس نور.
    پروانه شاخساران آسمان!

    هر آن‌چه آينه، رو به رويت آغوش گشوده‌اند
    تا تو را در خويش تكرار كنند.


    هر آن‌چه آسمان، به خاك افتاده‌اند
    تا گام‌هايت را به سجده ببوسند.

    بزرگ مرد تاريخ!
    بهار از سر انگشتان تو به شكوفه مي‌نشيند.


    خورشيد، از گوشه پيشاني بلندت طلوع مي‌كند.
    تو را با كدام كلماتِ محدود بخوانم كه نمي‌گنجي،
    نه در كلام، نه در كلمه.

    خورشيدي سرشار در دست‌هايت،
    ملائك به دست بوسي‌ات مباهات مي‌كنند.


    سرشار از چشمه مهتاب!
    هر چه پروانه بر گردنت بال مي‌زنند،
    هر چه آسمان، رو به رويت دريچه مي‌شود براي پرواز.

    مي‌آيي؛ ايوانِ كفر
    ويران مي‌شود از ايمانِ چشم‌هايت.


    شب، مچاله مي‌شود زيرِ قبايِ گسترده آسمان،
    در روزي پايان‌ناپذير؛
    آن چنان روشن كه هزاران خورشيد،
    گويي در آن به طلوع نشسته‌اند.

    مي‌آيي، وعده آمدنت را دهان به دهان
    از توارت تا انجيل كِل مي‌كشند.

    مي‌آيي و حرا،
    روي دو زانو مي‌نشيند و انتظار مي‌كشد.

    مي‌آيي و مكه مي‌پيچد
    در حريري از نور و رنگ.


    مي‌آيي و از گشتگاهِ آسمان،
    خورشيد برايت مي‌آورند، ملايك.

    كعبه در پوست نمي‌گنجد.
    تو را خداي بزرگ خلق كرده‌ است
    از آبشارها و نور، كه موج مي‌زني و مي‌تابي.


    تو را با كلماتي سبز بايد سرود.
    اي آخرين رسول خدا(ص) در زمين!

    آمدي تا دهانِ حيرت گشوده آينه‌ها،
    آمدي تا دهانِ به حيرت گشوده آينه‌ها،
    نامت را تكثير كننده در همه، زاويه‌هاي تاريخ.


    دف مي‌زنند و كل مي‌كشند آمدنت را،
    هر آن‌چه پيش از تو
    سر در گريبانِ انتظار فرو برده بودند.
    شهاب‌هاي سرگردان مي‌چرخند حول نامت.











    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 21-02-2024 در ساعت 21:54
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2011
    شماره عضویت
    1771
    نوشته
    3,135
    صلوات
    2814
    دلنوشته
    3
    هدیه به مادران و پدران آسمانی
    تشکر
    4,367
    مورد تشکر
    3,538 در 1,552
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض




    تو می آیی! این را نسیم، سرِ گلدسته ی سرو فریادزده
    استو شکوفه ها باور کرده اند.

    هر صبح قناری دل تنگی ام، بر شاخه ی نیاز می نشین
    د و برای استقبال از تو، سرود آماده می کند.


    هر غروب گُل های نرگس بر رشته های چادرِ مادرت
    بوسه می زنند تا فرزندش زودتر باز آید.

    باور کن تمامِ باغ تو را می خواهد؛ دیگر بی تو
    عطرِ سیب هم چنگی به دل نمی زند.



    تو می آیی! از پشتِ زمان ها، از لابلای قرون، از سابقه ی
    تاریخ، از کنارِ برکه ی آرزوها، تنهای تنها و سوار
    بر اسبی به رنگ شکوفه ها.

    وقتی که بیایی، بهار به شوقت می ماند و نوبت به فصل
    دیگر نمی رسد. خورشید از آسمان پایین می آید
    و گلْ میخِ آستانه ی خانه ات می شود.


    تو می آیی! و به همراهت سبزینه ی ایمان می آوری.
    بر منبرِ گل های امید می ایستی و خطبه ی طراوت می خوانی.

    آن روز، متنِ سخنانِ تو را بر برگ های گلِ آفتاب گردان
    می نویسند و چلچله ها، با الهام از آن نغمه خوانی می کنند.
    آن طرف تر، خارهای ستم، از رعدِ فریادت آتش می گیرند.


    تو می آیی! آخر تو از نسلِ آمدنی، از نسل بشارت
    از نسل «جاء الحق و زهق الباطل».

    هم زمان با آمدنت، هزاران پرنده از قفس می پرند
    و آسمان در بی شماری پروازها، مشبَّک می شود.

    چشم ها خیره ی بوسه های نسیم بر تحت الحَنَک تو خواهد ماند
    و گوش ها، جرعه جرعه، اذان خواهد نوشید.

    آن روز، لشکر لشکر گُل، دعای باغبان خود را آمین
    خواهند گفت!

    و اکنون، در جشن میلادت، آن روز را به انتظار می نشینیم.



    امضاء

  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2011
    شماره عضویت
    1771
    نوشته
    3,135
    صلوات
    2814
    دلنوشته
    3
    هدیه به مادران و پدران آسمانی
    تشکر
    4,367
    مورد تشکر
    3,538 در 1,552
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض




    نرگس! نگران نباش

    امشب خواب، اهل خانه امام حسن عسگری علیه السلام
    را تا سحرگاه بدرقه نمی کند.

    نرگس! آرام باش؛ آرام تر از سکوت.
    امشب «تو سعادتمندترین بانوی عالمی»
    این حوریان هستند که اطراف تو را محاصره کرده اند.


    نرگس! بخوان انا انزلناه را و بشنو که این جنین
    نیز با تو زمزمه می کند آیات عشق را.

    بخوان! که این کودک نیز با تو همنوا شده است.

    نرگس! بنگر که هاله ای از نور، اطراف تو را در
    برگرفته و بنگر طفلی که از این هاله برمی آید.

    بنگر که چگونه سوی نور سجده کرده و می گوید:

    «اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شریک له و اشهد ان جدی
    رسول اللّه و ان ابی امیرالمؤمنین وصی رسول اللّه».


    نرگس! نگاهت را به سوی غنچه لبان فرزندنت جاری کن
    و ببین که فرزندت چگونه از پروردگارش قدم هایی ثابت و
    استوار می طلبد، که به وسیله آن جهان را پر از عدل و داد کند.


    نرگس! نگاهت را به سوی آسمان دراز کن و بنگر
    که مرغان بهشتی کِل می کشند تولد فرزندت را.


    بنگر که چگونه از کرانه های نور، به روی زمین فرود
    می آیند و فرزندت را با خود به اوج می برند.


    نرگس! نگران نباش که این روح القدس، محبوب
    خداست، کودکت را به او بسپار.


    نرگس! اینک محزون مباش و اشک مریز که روح القدس
    عنقریب او را نزد تو می آورد


    سلام بر تو ای مصلح دوران.
    مبارک باد زاد روزت، مبارک باد
    گاه آمدنت و مبارک باد، گاه ظهورت!


    عاطفه سادات موسوی


    امضاء

  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2011
    شماره عضویت
    1771
    نوشته
    3,135
    صلوات
    2814
    دلنوشته
    3
    هدیه به مادران و پدران آسمانی
    تشکر
    4,367
    مورد تشکر
    3,538 در 1,552
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض





    موعود بيا حسن مطلع اين شعر،نام توست
    سر انگشتانم از موسيقى الهام تو رقصان
    مرا آتش نزد اين مستى جام از پى هر جام بياور

    فصل ها را بويى از ارديبهشت عشق شبانه،
    آفتابى شو كه آيينه در آيينه پرازرنگين كمان است
    آسمان دررقص پرچمها ببين منظومه هاى آفرينش رو به پايان است

    سراپا شور! گل كن!
    نوبت حسن ختام توست

    و با هر واژه، ضرب اهنگ پولادين گام توست
    و اين گل نغمه ها آكنده از عطر كلام توست

    كه افروزه ى اين دور بى فرجام، جام توست
    شميم اين شقايق زارها مست از مشام توست


    تمام چشمها همه از خورشيد همام توست
    برافراز آن شكوه سبز را، وقت قيام توست!

    سراپا شور!گل كن!
    نوبت حسن ختام توست


    سراپا شور!گل كن!
    نوبت حسن ختام توست

    محمد تقى اكبرى




    امضاء

  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2011
    شماره عضویت
    1771
    نوشته
    3,135
    صلوات
    2814
    دلنوشته
    3
    هدیه به مادران و پدران آسمانی
    تشکر
    4,367
    مورد تشکر
    3,538 در 1,552
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض







    ای نسیم زنده صبح!


    در قفس جدایی از تو، تنها یک بال با آسمانت فاصله داریم؛
    بیا که آسمان روشن پروازهایمان، همچون فریادهای
    معطل ­مانده در گلو، آماده دیدار توست.

    ای روشنای مشرق توحید!
    خجستگی میلادت را به لحظه میعادت پیوند بزن و چون
    بارقه شهاب، فضای دل تنگی ما را چراغان کن.


    بیا و صحن سبز حضورت را مصلّای نماز صبح دیدارت کن.
    ای صاحب دقیقه­های انتظار!

    «مژده وصل تو کو؟ کز سر جان برخیزم
    طایر قدسم و از هر دو جهان برخیزم

    یارب از ابر هدایت برسان بارانی
    پیشتر زان که چو گردی ز میان برخیزم»

    کی می­رسی و می­دهی از خود نجاتم؟
    تو پیغام سبزی از جانب بالایی که بشارتِ رسیدنت،
    تمام دردهای ناگفته را مرهم است


    امروز که شوق میلاد تو با اشک فراقت درآمیخته است
    شمع انگشتانمان را با دعای فرجت افروخته­ ایم تا شیرینی
    وصال را در رؤیای دیدارت بچشیم.

    دفتر دلواپسی زمین، نقطه­ای را می­جوید تا بر سرِ خط،
    نام تو را بنویسد؛ نام تو را، یا اباصالح المهدی!

    «کی می­رسی و می­دهی از خود نجاتم؟»
    بیا!

    سکوت که می­کنم، گویی از افلاک، صدای تلاوت قرآن
    می­آید که به وعده رسیدنِ زمین به صالحین، بر
    سازِ بی­قراری و فراق تو چنگ می­زند.

    اینک در قله ­های استجابت قنوتِ دست­هایمان
    تعجیل حضورت را از آسمان می­طلبد و
    سهم خود را از وجود تو می­خواهد؛

    باشد که در تقسیم شیرینی جان تو، دیدارت
    را روزی ما سازند.بیا ای آیینه راز.

    بیا و ساحل چشم امیدوارانت را به
    آبی دریای حضورت روشن کن!



    امضاء

  10. Top | #9

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2011
    شماره عضویت
    1771
    نوشته
    3,135
    صلوات
    2814
    دلنوشته
    3
    هدیه به مادران و پدران آسمانی
    تشکر
    4,367
    مورد تشکر
    3,538 در 1,552
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض



    مولی من ! ای یوسف دوردانه دوران


    خسته ‏ایم از این همه خواستن.

    خسته ‏ایم از این همه بهانه
    خسته ‏ایم از این همه مرثیه فراق سر دادن


    خودت فرموده‏ ای، بر آن که جرعه وصل تو را سر کشیده ‏اند،
    به آنان که لحظاتی دست در دامن وصالت داشته‏ اند و حضورت را شایسته شدند.

    خودت به آنها فرموده ‏ای که زیاد دعا کنیم،
    زیاد ندبه بخوانیم.


    این بار دم فرو می‏بندم و با زبان دل می‏خوانم که
    «اللـــهم عجـل لولیک الفرج».

    آری فرا میرسد روز میلادت
    چه بغض سنگینی است...
    خدای من...


    روز شنيدن بوي نرگس...

    روز انتظار...

    روز تقديم اشکها بر زير پايت...


    مقدمت بر قلوب همه منتظران مبارک باد





    امضاء

  11. Top | #10

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2011
    شماره عضویت
    1771
    نوشته
    3,135
    صلوات
    2814
    دلنوشته
    3
    هدیه به مادران و پدران آسمانی
    تشکر
    4,367
    مورد تشکر
    3,538 در 1,552
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض





    صبح جمعه بود که شکفتی و گیتی، به طلوع غنچه سرخت لبریز از شور و شعور شد؛
    صبح جمعه پانزدهم شعبان المعظّم، سال 255 هجری.


    شهر سامرّا در سکوتی سرد و سنگین، ثانیه ها را می شمرد.
    مِهِ سکوت بر پیکر شهر چیره و مردم، در خوابی عمیق، سخت پژمرده بودند.

    نفخه فرح بخش و زندگی زای سحرگاهان، در کمینگاه کوه ها، به امید نور،
    عزلت گزیده بود و در اعتکافی مبارک، عاشقانه تسبیح می گفت.


    و ستاره ها که به سینه آسمان، مدال وار چسبیده بودند، بر جمع ستارگان زمین که در خانه
    امام حسن عسگری علیه السلام خوشه پروین شهره بودند به لبخندهای هزاره، غمزه می زدند،

    «ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ بِنَعیمِ الْجَنَّةِ»
    خندان و بشارت ده به میلاد مهدی موعود(عج).

    آن شب، «حکیمه ـ عمه امام عسگری علیه السلام ـ به اجابت پسر برادر آمده بود
    تا شاهد نورافشانی آخرین ستاره کهکشان امامت باشد.

    و «نرجس» خاتونِ دو سرا آرام و بی صدا با رؤیای فرزند دلبندش، تنفس می کرد
    که ناگاه، ایجاد نوری را در پیکر شریف خویش احساس کرد.


    لحظات بعد...
    خورشید سیمین تن، از گریبان افق درخشید و چادر گل نشان شب را از سر روز انداخت
    و ماه که از فرط شرم، ناپیدا بود، موسیقی تطهیر می نواخت


    به میمنت تابش آفتاب زلالِ قائم آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم
    یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرًا


    «نام تو کناره سبزه جاری ای گل!
    تو شهرت آفتاب داری ای گل!

    تو رویش لاله های زخمی، یعنی
    تاریخ تولّد بهاری ای گل!»


    و من هر صبح جمعه، به یاد صبح جمعه میلادت،
    اشک هایم را از مشک هایم ندبه می کنم و نثار مقدمت می سازم.


    و هر صبح جمعه، به جاروب مژگان و گلاب اشک،
    بزرگراه حضورت را آب و جارو می کنم.
    به امید صبح جمعه ای که می آیی...






    امضاء

صفحه 3 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi