عهدشکنی نه ، پامال کردن شرافت ؛
در این سالهای مصیبت بار ، نزدیک تحویل سال که میشه نقبی می زنم به دوران حضور در مناطق مرزی ؛
کم سالهایی نبود که به هنگام تحویل سال ، دور از خانه و کاشانه و خانواده در نقطه صفر مرزی با یاران پاک باخته ، هفت سینی از سلاح و تجهیزات می چیدیم و مقداری وفاداری و امانت داری و گاهی اشکی که ناخودآگاه از گوشه چشم بر روی گونه ها می چکید باصدای رادیو سال را تحویل می کردیم .
هیچ چیز جز آسایش مردم و دست وفاداری به حاکمیتی اسلامی توان نگاه داشتن ما در آن شرایط در منطقه را نداشت .
تنها قوت قلب ما آرامش مردمی بود که شاید دیگر ما را فراموش کرده بودند. جنگ تمام شده بود نیاز به خیل رزمندگان نه در سطح ملی احساس می شد و نه در نگاه نظام ؛
اگر چه دور از خانواده بودیم اما می دانستیم که اندک حقوقی برای خرید شب عید بچه ها و سفره ای آبرومندانه تدارک دیده می شود .
هیچ چیز نمی توانست آن سالهای سخت و طاقت فرسا را جبران کند جز تبسم مردم و وفاداری حاکمیتی که با گذشت سالها از پی هم آن نیز رنگ باخت .
ما ماندیم و مسئولیت متعهدانه ، مرزهای طولانی و آفتاب سوزان ، سرمای استخوان سوز و اندک غذایی و آب غیر شربی که آنهم با منت فراهم میشد .
تقریبا فراموش شده بودیم در هاله ای از ایمان به جهاد و حفظ مرز و بوم دلخوش کرده بودیم.
هیچ چیز جز پاسبانی از سرزمینمان ایران یارای نگهداشتن ما نبود .
ما وفادار ماندیم شبها را تا صبح به استرس سپری کردیم. جوان نشده پیر شدیم دلخوشی آن روزها امنیت مرزها بود و غیرت ملی و دلداری همرزمان ساده دل ؛
به مرخصی که می آمدیم گویی ماه ها از مردم عقب مانده ایم. رفتارها ، پوشش ها ، کردارها برای مایی که ماه به ماه از جامعه دور بودیم بسیار ملموس بود .
مرخصی که تمام میشد بار دیگر ساک عزیمت می بستیم اشک در اشک ، بغل در بغل دست از دست گشوده راه می افتادیم .
سالها گذشت و گذشت امنیت فراهم شد اما روزگار ما بدتر بدتر شد . ما باکستر قلعه حیوانات شده بودیم .
ما رخت غیرت و نظامیگری پوشیده بودیم و همکلاسی ما راه کاسبی و بازار.
دولتها از پی هم برای پر کردن جیب همکلاسی ، هممسلکی و خودی ها ،جیب ما را خالی کردند .
بازنشسته شدیم جیبمان خالی تر شد دیگر نه وفایی ماند و نه تعهدی نه غیرتی که نوید آن می دادند ، شدیم عبرت دیگران ؛
ما حافظان نظام و کشور بودیم اینان دزدان جیب ما ؛
گاهی خود را دلداری می دهیم که کمفروشی نکردیم غش در معامله نکردیم اما اشک ندامت هم ناخودآگاه به سراغ آدمی می آید . که گویی فریب خورده ایم
بسیاری از همکاران بازنشسته با ۱۰۰ تا ۱۵۰ ماه حضور در مناطق جنگی و عملیاتی ( تصور این همه سال دور از خانواده ) با یکی دو تا ترکش در بدن اینک با شغل دوم و سوم ( مسافر کشی. دست فروشی ، شاگرد بنگاهی و...) امورات خود سپری می کنند .و برخی هم گوشه ای نشسته بر عمر از دست رفته ...
شرم باد بر باعث و بانی چنین وضعیتی که نه بر کشور ، زینتی باقی گذاردند و نه بر کرامت خانواده ها ، بهایی ؛
فقط مقایسه بفرمایید حقوق دریافتی یک امیر بازنشسته جنگ دیده جانباز امنیت آفرین با دریافتی ۱۸ میلیون تومان با یک کارگر سایپا تولید کننده ارابه مرگ با حقوق ۶۰ میلیون تومان !!!
آهی که از نهاد برخیز ویرانگر خواهد بود .
دلنوشته رزمنده .