شهر تبريز از شهرهايى است كه بارها در اثر زلزله، دستخوش آسيب و ويرانى گشته. از جمله در سال 434، زمين‌لرزه سختى در آنجا رخ داد ... ابن اثير و ناصرخسرو و حمداللّه مستوفى هرسه از اين واقعه سخن رانده‌اند. قطران نيز قصيده شيوايى درباره آن دارد ... ابن اثير درباره سختى زلزله، مى‌نويسد: «دژ و باروى شهر و بازارها و خانه‌ها و بيشترى از سراى پادشاهى را ويران ساخت و امير زنده ماند براى اينكه در باغى جاى داشت ... نابودشدگان از مردم شهر را شماره كردند؛ نزديك به پنجاه هزار تن بودند ...

قطران پس از ذكر زيبايى و دلانگيزى و سعادت مردم اين شهر، از ويرانی‌هاى ناشى از زلزله سخن مى‌گويد:

نبود شهر در آفاق خوشتر از تبريز/به ايمنى و به مال و به نيكويى و جمال
ز ناز و نوش همه خلق بود نوشانوش/ز خلق و مال همه شهر بود مالامال
درو به كام دل خويش هركسى مشغول/امير و بنده و سالار و فاضل و مفضال
يكى به طاعت ايزد يكى به خدمت خلق/يكى به جستن مال و يكى به جستن حال
يكى به خواستن جام با سماع غزل/يكى به تاختن يوز در شكار غزال
به كام خويش، همى گشت هركسى مشغول/به حال خويش، همى داشت هركسى آمال
خدا به مردم تبريز برفكند فنا/خدا به نعمت تبريز برگماشت زوال
فراز گشت نشيب و نشيب گشت فراز/رمال گشت رماد و رماد گشت رمال
دريده گشت زمين و خميده گشت نبات/دمنده گشت بحار و دونده گشت جبال
بسا سراى كه بامش همى بسود فلك/بسا درخت كه شاخش همى بسود هلال
كز آن درخت نمانده كنون مگر آثار/و زان سراى نمانده كنون مگر اطلال
كسى كه رسته شد از مويه گشته بود چو موى/كسى كه جسته بد از ناله گشته بود چو نال
يكى نبود كه گويد به ديگرى كه مموى/يكى نبود كه گويد به ديگرى كه منال
كمال دور كناد ايزد از جمال جهان/كجى رسد به جمالى كجا گرفت كمال


«تاریخ اجتماعی ایران، مرتضی راوندی، جلد پنجم، برگ 419»