درباره اينكه چه تيپهايي و با چه اهدافي فارسيوان نگاه ميكنند و « ويكتوريا » برايشان مهم است
هرجا كه ميروي سخن از فارسيوان است؛ « ويكتوريا » به يكي از اعضاي بسياري از خانوادهها تبديل شده و سرنوشت وي به دقت و با اشتياق دنبال ميشود. نگراني بسياري براي اينكه به موقع به سريال ويكتوريا نرسند ، تو را به اين فكر واميدارد كه اين ويكتوريا كيست كه اين همه زنان و مردان ايراني مشتاقانه زندگي او را دنبال ميكنند كه حتي حاضرند بهخاطر او دست از ديد و بازديدهاي خانوادگي - كه ايرانيان عاشق آن هستند - بكشند و زود خودشان را به خانه برسانند.
فارسيوان تجربه جديدي در شبكههاي ماهوارهاي تلويزيوني براي ايران است. پيش از آن، نه تنها شبكههاي ماهوارهاي متعددي بودند كه از ماوراي بحار، بهويژه از آمريكا، براي ايرانيان ساكن ايران برنامه پخش ميكردند، بلكه نزديكترين تجربه، امبيسي فارسي است كه تا حدودي موفق شده بود كه طي دو سه سال گذشته مخاطبان ايراني را جذب كند. اكنون نوبت فارسيوان است كه مخاطب ايراني را بربايد و در اين ربودن، انفعالي تمام در اين سو مشاهده ميشود. حتي واكنشهايي كه اكنون به اين مسئله مشاهده ميشود، خود حاكي از نوعي شتابزدگي و هراس است كه «بشتابيد كه بنيان خانواده و اخلاق و فرهنگ، بر باد رفت!» من نميخواهم در اينجا بهدرستي و نادرستي، واقعي بودن و يا نبودن اين هراس و اين شتاب بپردازم؛ چراكه مدتهاست كه ما دچار همين سندروم شدهايم. يك روز سخن از بيبيسي فارسي است، يك روز از امبيسي فارسي و امروز از فارسيوان. هرچه هست، نشان از آن دارد كه نهتنها اين مسئله بهسادگي تمامبشو نيست، بلكه هر دم از اين باغ بري ميرسد.
براي تحليل شبكههاي ماهوارهاي اغلب دو منظر تحليلي اتخاذ ميشود: تهاجم فرهنگي (يا با نام جديدترش ناتوي فرهنگي) و ديگر ضعف شبكههاي داخلي. منظر اول، شتابي براي محدوديت و ممنوعيت دسترسي به اين شبكهها را فراهم ميسازد. در اقدامي ضربتي از سوي نيروي انتظامي ديشهاي ماهوارهاي جمعآوري ميشود، بر روي فركانسهاي ماهوارهاي پارازيت (قانوني و غيرقانوني) انداخته ميشود و خلاصه هر اقدامي صورت ميگيرد تا دسترسي كوتاه شود: دست ما كوتاه و خرما بر نخيل. با اين حال، بعد از مدتي يا كلك ديگري براي دور زدن اين عدم دسترسي اختراع ميشود و يا شبكهاي ديگر مثل قارچ ميرويد: فارسي تو، فارسيتري و يا...
براي عدهاي ديگر، اين بهخوبي نشان از ناكارآيي شبكههاي تلويزيوني داخلي دارد. اين شبكهها نميتوانند نيازهاي مخاطبانشان را برآورده سازند و با اندك بهانهاي و فراهم آمدن شبكهاي تازه، فوج فوج از مخاطبان، به شيفتگان و مشتاقان اين شبكهها ميپيوندند. در اين ميان، ابتدا كسي به اين موضوع توجهي نميكند؛ به اصطلاح بهروي مبارك نميآورد و همين كه مشتاقان زياد شدند و توي جامعه حرف و بحث راه افتاد، به يكباره به نقد و بررسي آن ميپردازند.
در اينجا فرصت آن نيست كه به هريك از اين دو نگاه به شبكههاي ماهوارهاي بپردازيم و كفايت و عدم كفايت آنها را به بحث بگذاريم، بلكه ميخواهيم تنها به يك تيپولوژي اوليه از مخاطبان فارسيوان بپردازيم. به ديگر بيان، ميخواهم نشان دهم كه چه كساني به فارسيوان نگاه ميكنند. نميخواهم بگويم چرا، و خواننده خودش از پس آن در چرايش بينديشد. اين تيپها آدمهايي هستند كه من به چشم خودم ديدهام و با آنها درباره فارسيوان صحبت كردهام. شايد تيپهاي بسيار ديگري هم باشد كه خواننده بتواند به اين تيپولوژي اضافه كند.