صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14

موضوع: ๑۩๑۞๑۩گلستان سعدی باب چهارم ๑۩๑۞๑۩

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,593
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,116
    مورد تشکر
    7,889 در 2,475
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض ๑۩๑۞๑۩گلستان سعدی باب چهارم ๑۩๑۞๑۩

    گلستان سعدی باب چهارم در فوائدخاموشی
    حکايت اول
    يکی را از دوستان گفتم: امتناع سخن گفتنم بعلت آن اختيار آمده است، در غالب اوقات که در سخن نيک و بد اتفاق افتد و ديده دشمنان جز بر بدی نمی‌آيد. گفت: دشمن آن به که نيکی نبيند.

    و اخو العداوة لایمر بصالح
    الا و یلمزه بکذاب اشر



    هنر به چشم عداوت بزرگتر عيب است
    گل است سعدى و در چشم دشمنان خار است

    نور گيتى فروز چشمه هور
    زشت باشد به چشم موشك كور
    امضاء


  2. تشكرها 2

    HASSAN (21-07-2010), نرگس منتظر (21-08-2012)

  3.  

  4. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,593
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,116
    مورد تشکر
    7,889 در 2,475
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : ๑۩๑۞๑۩گلستان سعدی باب چهارم ๑۩๑۞๑۩

    حکايت دوم
    بازرگانى را هزار دينار خسارت افتاد؛ پسر را گفت: نبايد که اين سخن با کسی درميان نهی. گفت: ای‌پدر، فرمان توراست، نگويم، ولکن خواهم مرا بر فايده اين مطلع گردانی، که مصلحت در نهان داشتن چيست؟ گفت: تا مصيبت دو نشود يکی نقصان مايه و ديگر شماتت همسايه.

    مگوى انده خويش با دشمنان
    كه لا حول گويند شادى كنان
    امضاء


  5. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,593
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,116
    مورد تشکر
    7,889 در 2,475
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : ๑۩๑۞๑۩گلستان سعدی باب چهارم ๑۩๑۞๑۩

    حکايت سوم
    جوانی خردمند از فنون فضايل حظی وافر داشت، و طبعی نافر. چندانکه در محافل دانشمندان نشستی زبان سخن ببستی؛ باری پدرش گفت: ای پسر، تو نيز آنچه دانی بگوی. گفت: ترسم که بپرسند از آنچه ندانم و شرمساری برم.

    نشنيدى كه صوفيى مى‌كوفت
    زير نعلين خويش ميخى چند

    آستينش گرفت سرهنگى
    كه بيا نعل بر ستورم بند
    امضاء


  6. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,593
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,116
    مورد تشکر
    7,889 در 2,475
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : ๑۩๑۞๑۩گلستان سعدی باب چهارم ๑۩๑۞๑۩

    حکايت چهارم
    عالمی معتبر را مناظره افتاد با يکی از ملاحده لعنهم الله علی حده. و به حجت با او بس نيامد؛ سپر بينداخت و برگشت. کسی گفتش: تو را با چندين فضل و ادب که داری با بی‌دينی حجت نماند؟ گفت: علم من قرآن است و حديث و گفتار مشايخ؛ و او بدينها معتفد نيست و نمی‌شنود. مرا شنيدن کفر او به چه کار آيد.

    آن كس كه به قرآن و خبر زو نرهى
    آنست جوابش كه جوابش ندهى
    امضاء


  7. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,593
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,116
    مورد تشکر
    7,889 در 2,475
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : ๑۩๑۞๑۩گلستان سعدی باب چهارم ๑۩๑۞๑۩

    حکايت پنجم
    جالينوس ابلهی را ديد دست در گريبان دانشمندی زده و بی‌حرمتی همی‌کرد. گفت: اگر اين نادان نبودی کار وی با نادانان بدينجا نرسيدی.

    دو عاقل را نباشد كين و پيكار
    نه دانايى ستيزد با سبكسار

    اگر نادان به وحشت سخت گويد
    خردمندش به نرمى دل بجويد

    دو صاحبدل نگهدارند مويى
    هميدون سركشى و آزرم جويى

    و گر بر هر دو جانب جاهلانند
    اگر زنجير باشد بگسلانند

    يكى را زشتخويى داد دشنام
    تحمل كرد و گفت اى خوب فرجام

    بتر زانم كه خواهى گفتن آنى
    كه دانم عيب من چون من ندانى
    امضاء


  8. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,593
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,116
    مورد تشکر
    7,889 در 2,475
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : ๑۩๑۞๑۩گلستان سعدی باب چهارم ๑۩๑۞๑۩

    حکايت ششم
    سحبان وائل را در فصاحت بی‌نظیر نهاده‌اند. بحکم آنکه بر سر جمع، سالی سخن گفتی لفظی مکرر نکردی. و گر همان اتفاق افتادی، بعبارتی دیگر بگفتی. وز جمله آداب ندماء ملوک یکی اینست.

    سخن گرچه دلبند و شیرین بود
    سزاوار تصدیق و تحسین بود

    چو یکبار گفتی مگو باز پس
    که حلوا چو یکبار خوردند بس

    امضاء


  9. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,593
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,116
    مورد تشکر
    7,889 در 2,475
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : ๑۩๑۞๑۩گلستان سعدی باب چهارم ๑۩๑۞๑۩

    حکایت هفتم
    يکی از حکما را شنيدم که می‌گفت: هرگز کسی بجهل خويش اقرار نکرده است مگر آن کس، که چون ديگری در سخن باشد همچنان ناتمام گفته سخن آغاز کند.

    سخن را سر است اى خداوند و بُن
    مياور سخن در ميان سخُن

    خداوند تدبير و فرهنگ و هوش
    نگويد سخن تا نبيند خموش
    امضاء


  10. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,593
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,116
    مورد تشکر
    7,889 در 2,475
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : ๑۩๑۞๑۩گلستان سعدی باب چهارم ๑۩๑۞๑۩

    حکايت هشتم
    تنی چند از بندگان محمود، گفتند حسن ميمندی را که سلطان امروز تو را چه گفت در فلان مصلحت؟ گفت: بر شما هم پوشيده نباشد. گفتند آنچه با تو گويد به امثال ما گفتن روا ندارد. گفت: به اعتماد آنکه داند که نگويم پس چرا همی پرسيد.

    نه هر سخن كه برآيد بگويد اهل شناخت
    به سرٌ شاه سر خويشتن نشاید باخت
    *****
    امضاء


  11. Top | #9

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,593
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,116
    مورد تشکر
    7,889 در 2,475
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : ๑۩๑۞๑۩گلستان سعدی باب چهارم ๑۩๑۞๑۩

    حکايت نهم
    در عقد بيع سرايی متردد بودم؛ جهودی گفت: آخر من از کدخدايان اين محلتم وصف اين خانه چنانکه هست از من پرس؛ بخر که هيچ عيبی ندارد. گفتم: بجز آنکه تو همسايه منی.

    خانه‌ای را كه چون تو همسايه است
    ده درم سيم بد‌عیار ارزد

    لكن اميدوار بايد بود
    كه پس از مرگ تو هزار ارزد
    *****
    امضاء


  12. Top | #10

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,593
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,116
    مورد تشکر
    7,889 در 2,475
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : ๑۩๑۞๑۩گلستان سعدی باب چهارم ๑۩๑۞๑۩

    حکايت دهم
    یکی از شعرا پيش امير دزدان رفت و ثنايی بر او بگفت. فرمود تا جامه ازو برکنند و از ده بدر کنند. مسکین برهنه به سرما همی رفت. سگان در قفای وی افتادند. خواست تا سنگي بردارد و سگان را دفع کند، در زمين يخ گرفته بود، عاجز شد، گفت: اين چه حرامزاده مردمانند، سگ را گشاده‌اند و سنگ را بسته. امير از غرفه بديد و بشنيد و بخنديد، گفت: ای حکيم، از من چيزی بخواه. گفت: جامه خود را می‌خواهم اگر انعام فرمايی. رضينا من نوالک بالرحيل.

    اميدوار بود آدمى به خير كسان
    مرا به خير تو اميد نيست شر مرسان

    سالار دزدان را رحمت بروی آمد و جامه باز فرمود و قبا پوستينی برو مزيد کرد و درمی چند.
    امضاء


صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi