به نام خدا و با سلام خدمت دوستان
1. لازم نیست دلیل همه احكام را، همه مردم در همه زمان ها بدانند. گاهی دلیل برخی از آن ها فعلاً روشن نیست، ولی گذشت زمان، آن را روشن میسازد؛ و شاید بعضی هیچ گاه روشن نشود.
2. در فلسفه احكام، تنها نباید به فوائد و آثار مادی آن ها عنایت داشت، و از آثار روحی و معنوی و آخرتی آن غافل بود.
3. كسی كه خدا را حكیم، و دستورهایش را بر اساس حكمت میداند، نباید به خاطر این كه امروز دلیل حكمی را نمیداند از انجام آن تخلف كند. مریض اگر بگوید تا از خواص دارو آگاه نشوم مصرف نمیكنم، از درد خواهد مرد.
4. اگر از بعضی اسرار علمی جهان هستی آگاه شدیم، مغرور نشویم و توقع نداشته باشیم كه دلیل همه چیز را بدانیم؛ زیرا معلومات ما نسبت به مجهولات ما مانند ارزنی در برابر كوه است. آن كه دست خود را در دریا فرو میبرد، حق ندارد پس ازبیرون آوردن دستش، بگوید: این آب دریاست. بلكه باید بگوید: از آب دریا، این مقدار به انگشت من رسیده است.
5. در هر جا كه از قرآن و حدیث، دلیل محكمی بر فلسفه حكمی نداریم، بهتر است ساكت باشیم و با یك سری توجیهات و حدسیات، دلیل تراشی نكنیم. و اگر هم فلسفه ای برای آن به نظرمان رسید، آن را تنها در حد یك احتمال ارزش نهیم.
6. بعضی ژست عالمانه میگیرند و مطرح میكنند كه انسان عقل دارد و دوره، دوره علم و آگاهی است، و ما تا به فلسفه چیزی پی نبریم، آن را نمیپذیریم.
باید به آن ها گفت كه شما در موارد متعددی چیزی را ندانسته میپذیرید و یا از آن تقلید میكنید، و نسبت به آن حساسیت ندارید؛ مثلا در مقوله آداب، مد، رسوم، رفتار و … همه جا فلسفه ای سراغ دارید!؟ در حالی كه وقتی نوبت به مسائل دینی میرسد، روح تحقیق درشما گل میكند!
درست است كه دنیا، دنیای علم است، ولی نه به این معنی كه همه اسرار هستی را باید همین امروز بدانیم.
7. اگر ما قبل از عمل، اول فلسفه احكام را بدانیم، آن گاه عمل كنیم، پس خدا پرستی و تسلیم كجا میرود؟ وحی، برتر از علم و رمزآلودتر از دانش بشری است.
چرا باید با شعار "اعتماد به علم" هر قانون و برنامه علمی را بدون آگاهی از دلیل آن بپذیریم، ولی در برابر قوانین مسلم خدا و دین، به دنبال دلیل و برهان باشیم و بیاعتمادی از خود نشان دهیم؟
8. گاهی كسی علاقه دارد خدمتگزار دیگری باشد، بدون آن كه چشم داشت اقتصادی و مادی داشته باشد. خود خدمت به آن شخصیت والا و اطاعت او برایش ارزشمند است و هدف به حساب میآید؛ و اگر این گونه رفتار نكند، در نفس خود احساس گناه و كمبود و قدرناشناسی میكند.
در رابطه با خدا این احساس كاملا منطقی، و بلكه مطلوب است. بنابراین بندگی كردن او میتواند هدف قرار گیرد و كمال محسوب شود.
"بنده آن باشد كه بند خویــش نیست* جز رضای خواجهاش در پیش نیست"
"گر ببـرد خواجـه او را پــا و دســت* دسـت دیـگـر آورد كــاین نیز هست"
"نه زخدمـت مزد خواهـد نـه عــوض* نه سبب جـویـد ز امـرش نـه غــرض"
در ادعیه داریم: "الهی كفی بی فخراً أن أكون لك عبدا"؛
یعنی خدایا افتخارم همین بس كه بنده تو هستم.
.