صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 15

موضوع: ديوان غزليات خواجوي كرماني

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,713
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,860
    مورد تشکر
    7,619 در 2,113
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض ديوان غزليات خواجوي كرماني



    ای غره ماه از اثر صنع تو غرا
    وی طره شب از دم لطف تو مطرا
    نوک قلم صنع تودر مبدا فطرت
    انگیخته برصفحه‌ی کن صورت اشیا
    سجاده نشینان نه ایوان فلک را
    حکم تو فروزنده قنادیل زوایا
    هم رازق بی ریبی و هم خالق بی عیب
    هم ظاهر پنهانی و هم باطن پیدا
    مامور تو از برگ سمن تا بسمندر
    مصنوع تو از تحت ثری تا بثریا
    توحید تو خواند بسحر مرغ سحر خوان
    تسبیح تو گوید بچمن بلبل گویا
    برقله‌ی کهسار زنی بیرق خورشید
    برپرده‌ی زنگار کشی پیکر جوزا
    از عکس رخ لاله عذران سپهری
    چون منظر مینو کنی این چنبر مینا
    بید طبری را کند از امر تو بلبل
    وصف الف قامت ممدوده‌ی حمرا
    از رایحه‌ی لطف تو ساید گل سوری
    در صحن چمن لخلخه‌ی عنبر سارا
    تا از دم جان پرور او زنده شود خاک
    در کالبد باد دمی روح مسیحا
    خواجو نسزد مدح و ثنا هیچ ملک را
    آلا ملک العرش تبارک و تعالی

    ویرایش توسط عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس* : 04-10-2009 در ساعت 11:46


  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,713
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,860
    مورد تشکر
    7,619 در 2,113
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : ديوان غزليات خواجوي كرماني



    صل علی محمد دره تاج الاصطفا



    صاحب جیش الاهتدا ناظم عقد الاتقا



    بلبل بوستان شرع اختر آسمان دین



    کوکب دری زمین دری کوکب سما



    تاج ده پیمبران باج ستان قیصران



    کارگشای مرسلین راهنمای انبیا



    سید اولین رسل مرسل آخرین زمان



    صاحب هفتمین قرآن خواجه‌ی هشتمین سرا



    طیب طیبه آستان طایر کعبه آشیان



    گوهر کان لامکان اختر برج کبریا



    منهدم از عروج او قبه‌ی قصر قیصران



    منهزم از خروج او خسرو خطه‌ی خطا



    روی تو قبله‌ی ملک کوی تو کعبه فلک



    مختلف تو قد هلک معتقد تو قد نجا



    شاه نشان قدسیان تخت‌نشین شهر قدس



    ای شه ملک اصطفا وی لقب تو مصطفی



    آینه‌ی سپهر را مهر رخ تو صیقلی



    دیده آفتاب را خاک در تو توتیا



    شاه فلک چو بنگرد طلعت ماه پیکرت



    ذره صفت در او فتد بر سربامت از هوا



    ای شده آب زمزم از خاک در سرای تو



    کعبه ز تست با شرف مروه زتست با صفا



    خواجو اگرنداشتی برگ بهار عشق تو



    بلبل باغ طبع او هیچ نداشتی نوا





  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,713
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,860
    مورد تشکر
    7,619 در 2,113
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : ديوان غزليات خواجوي كرماني


    ای صبح صادقان رخ زیبای مصطفی
    وی سرو راستان قد رعنای مصطفی
    آئینه‌ی سکندر و آب حیات خضر
    نور جبین و لعل شکر خای مصطفی
    معراج انبیا و شب قدر اصفیا
    گیسوی روز پوش قمرسای مصطفی
    ادریس کو معلم علم الهی است
    لب بسته پیش منطق گویای مصطفی
    عیسی که دیر دایر علوی مقام اوست
    خاشاک روب حضرت اعلی مصطفی
    بر ذروه دنا فتدلی کشیده سر
    ایوان بارگاه معلای مصطفی
    وز جام روح‌پرور ما زاغ گشته مست
    آهوی چشم دلکش شهلای مصطفی
    خیاط کارخانه‌ی لو لاک دوخته
    دراعه ابیت ببالای مصطفی
    شمس و قمر که لولوی دریای اخضرند ا
    ز روی مهر آمده لالای مصطفی
    خالی ز رنگ بدعت و عاری ز زنگ شرک
    آئینه ضمیر مصفای مصطفی
    کحل الجواهر فلک و توتیای روح
    دانی که چیست خاک کف پای مصطفی
    قرص قمر شکسته برین خوان لاجورد
    وقت صلای معجزه ایمای مصطفی
    روح الامین که آیت قربت بشان اوست
    قاصر ز درک پایه ادنی مصطفی
    در برفکنده زهره بغلطاق نیلگون
    از سوک زهر خورده‌ی زهرای مصطفی
    گومه بنور خویش مشو غره زانک او
    عکسی بود ز غره غرای مصطفی
    بر بام هفت منظر بالا کشیده‌اند
    زین چار صفه رایت آلای مصطفی
    خواجه گدای درگه او شو که جبرئیل
    شد با کمال مرتبه مولای مصطفی




  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,713
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,860
    مورد تشکر
    7,619 در 2,113
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : ديوان غزليات خواجوي كرماني





    طوبی لک ای پیک صبا خرم رسیدی مرحبا
    بالله قل لحاشتی ما بال رکب قد سری
    یاران برون رفتند و من در بحرخون افتاده‌ام
    طرفی علی هجرانهم تبکی و ما تغنی البکا
    بار سفر بستند و من چون صید وحشی پای بند
    ساروا و من آماقنا اجروا ینا بیع الدما
    افتان و خیزان میروم تاکی رسم در کاروان
    و الرکب قد ساروا الی الایحاد و الحادی حدا
    محمل برون بردند و من چون ناقه میراندم ز پی
    قلبی هوی فی هوة و الدهر، ملق فی الهوی
    چون تیره نبود روز من کز آه عالم سوز من
    مد الغمام سرادقا اعلی شماریخ الذری
    راضی شدم کز کاروان بانگ درائی بشنوم
    اکبو و اقفوا اثرهم والعیس تحدی فی الزبی
    چون محمل سلطان شرق از سوی شام آمد برون
    ریح الصبا سارت الی نجد و قلبی قد صبا
    خواجو به شبگیر از هوا هر دم نوائی میزند
    والورق اوراق المنی یتلو علی اهل الهوی





  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,713
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,860
    مورد تشکر
    7,619 در 2,113
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : ديوان غزليات خواجوي كرماني





    این چه خلدست که چندین همه حورست اینجا
    چه غم از نار که در دل همه نورست اینجا
    گل سوری که عروس چمنش می‌خوانند
    گو بده باده درین حجله که سورست اینجا
    موسم عشرت و شادی و نشاطست امروز
    منزل راحت و ریحان و سرورست اینجا
    اگر آن نور تجلیست که من می‌بینم
    روشنم گشت چو خورشید که طورست اینجا
    آنکه در باطن ما کرد دو عالم ظاهر
    ظاهر آنست که در عین ظهورست اینجا
    یار هم غایب و هم حاضر و چون درنگری
    خالی از غیبت و عاری ز حضورست اینجا
    سخن از خرقه و سجاده چه گوئی خواجو
    جام می نوش که از صومعه دورست اینجا




  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,713
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,860
    مورد تشکر
    7,619 در 2,113
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : ديوان غزليات خواجوي كرماني


    بگذر ای خواجه و بگذار مرا مست اینجا
    که برون شد دل سرمست من از دست اینجا
    چون توانم شد از اینجا که غمش موی کشان
    دلم آورد و به زنجیر فرو بست اینجا
    تا نگوئی که من اینجا ز چه مست افتادم
    هیچ هشیار نیامد که نشد مست اینجا
    کیست این فتنه‌ی نوخاسته کز مهر رخش
    این دل شیفته حال آمد و بنشست اینجا
    دل مسکین مرا نیست در اینجا قدری
    زانک صد دل چو دل خسته من هست اینجا
    دوش کز ساغر دل خون جگر میخوردم
    شیشه نا گه بشد از دستم و بشکست اینجا
    نام خواجو مبر ای خواجه درین ورطه که هست
    صد چو آن خسته‌ی دلسوخته در شست اینجا



  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,713
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,860
    مورد تشکر
    7,619 در 2,113
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : ديوان غزليات خواجوي كرماني





    گر راه بود بر سر کوی تو صبا را
    در بندگیت عرضه کند قصه ما را
    ما را به سرا پرده‌ی قربت که دهد راه
    برصدر سلاطین نتوان یافت گدا را
    چون لاله عذاران چمن جلوه نمایند
    سر کوفته باید که بدارند گیا را
    گر ره بدواخانه‌ی مقصود نیابیم
    در رنج بمیریم و نخواهیم دوا را
    مرهم ز چه سازیم که این درد که ما راست
    دانیم که از درد توان جست دوا را
    فریاد که دستم نگرفتند و به یکبار
    از پای فکندند من بی سر و پا را
    از تیغ بلا هر که بود روی بتابد
    جز من که به جان میطلبم تیغ بلا را
    هنگام صبوحی نکشد بی گل و بلبل
    خاطر بگلستان من بی برگ و نوا را
    روی از تو نپیچم وگر از شست تو آید
    همچون مژه در دیده کشم تیغ بلا را
    بیرون نرود یک سر مو از دل خواجو
    نقش خط و رخسار تو لیلا و نهارا




  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,713
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,860
    مورد تشکر
    7,619 در 2,113
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : ديوان غزليات خواجوي كرماني





    چو در نظر نبود روی دوستان ما را
    به هیچ رو نبود میل بوستان ما را
    رقیب گومفشان آستین که تا در مرگ
    به آستین نکند دور از آستان ما را
    به جان دوست که هم در نفس بر افشانیم
    اگر چنانکه کند امتحان به جان ما را
    چه مهره باخت ندانم سپهر دشمن خوی
    که دور کرد بدستان ز دوستان ما را
    به بیوفائی دور زمان یقین بودیم
    ولی نبود فراق تودر گمان ما را
    چو شد مواصلت و قرب معنوی حاصل
    چه غم ز مدت هجران بیکران ما را
    گهی که تیغ اجل بگسلد علاقه‌ی روح
    بود تعلق دل با تو همچنان ما را
    اگر چنان که ز ما سیل خون بخواهی راند
    روا بود به جدائی ز در مران ما را
    وگر حکایت دل با تو شرح باید داد
    گمان مبر که بود حاجت زبان ما را
    شدیم همچو میانت نحیف و نتوان گفت
    که نیست با کمرت هیچ در میان ما را
    گهی کز آن لب شیرین سخن کند خواجو
    ز نوش ناب لبالب شود دهان ما را




  10. Top | #9

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,713
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,860
    مورد تشکر
    7,619 در 2,113
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : ديوان غزليات خواجوي كرماني




    وقت صبوح شد بیار آن خورمه نقاب ار
    از قدح دو آتشی خیز و روان کن آب را
    ماه قنینه آسمان چون بفروزد از افق
    در خوی خجلت افکند چشمه‌ی آفتاب را
    وقت سحر که بلبله قهقهه بر چمن زند
    ساغر چشم من بخون رنگ دهد شراب را
    بسکه بسوزد از غمش ایندل سوزناک من
    دود برآید از جگر ز آتش دل کباب را
    چون بت رود ساز من چنگ بساز در زند
    من به فغان نواگری یاد دهم رباب را
    گر به خیال روی او در رخ مه نظر کنم
    مردم چشمم از حیا آب کند سحاب را
    دست امید من عجب گر به وصال او رسد
    پشه کسی ندید کو صید کند عقاب را
    چون مه مهربان من تاب دهد نغوله را
    در خم عقربش نگر زهره‌ی شب نقاب را
    خواجو اگر ز چشم تو خواب ببرد گو ببر
    زانکه ز عشق نرگسش خواب نماند خواب را



  11. Top | #10

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,713
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,860
    مورد تشکر
    7,619 در 2,113
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : ديوان غزليات خواجوي كرماني


    همچو بالات بگویم سخنی راست ترا

    راستی را چه بلائیست که بالاست ترا


    تا چه دیدست ز من دیده که هردم گوید
    کاین همه آب رخ از رهگذر ماست ترا
    ایکه بر گوشه‌ی چشمم زده‌ئی خیمه ز موج
    مشو ایمن که وطن بر لب دریاست ترا
    پیش لعلت که از او آب گهر میریزد
    وصف لؤلؤ نتوان کرد که لالاست ترا
    این چه سحرست که در چشم خوشت میبینم
    وین چه شورست که در لعل شکر خاست ترا
    دل دیوانه چه جائیست که باشد جایت
    بر سر و چشمم اگر جای کنی جاست ترا
    جان بخواه از من بیدل که روانت بدهم
    بجز از جان ز من آخر چه تمناست ترا
    ایدل ار راستی از زلف سیاهش طلبی
    همه گویند مگر علت سوداست ترا
    در رخ شمعی خواجو چو نظر کرد طبیب
    گفت شد روشنم این لحظه که صفر است ترا



صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi